مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......
مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......

کتاب ؛ زیباترین درآمدِ امسالمان


بشقاب رنگی


نِشسته ام وَ دارَم کتاب را نَفَس می کشَم ؛ هیچانه نیست  ،هَمه هَست و "هیچ" نیست

روزی هزار بار؛ با کتاب سَروکار داریم ؛ در خانه؛کاشانه؛کِتاب خانه؛ گل خانه  ؛ همه جا هست

ما برای کتاب " نیستی نداریم " وجودش فربه ؛ سُطوحش شگرف ؛ لباسَش وزین

دِلش به مانندِ  ِ آسمانْ ؛ ابری ؛ بارانی؛ آفتابی و کنار هَمه ی اینها ماه تابی ست

و هِزار بارتر با آدمْها سَروکار داریم ؛ تفاوتشان را قلم بِزنیم :

هر چه قدر آدم ها را کم تر ؛ ذرّه تر ؛ بِشناسیم ؛ خواستنی ترند

کتاب را هر چه قدر عَمیق تر ؛ بیش تر و بیش تر بشناسیم یافتنی تر.

آدم ها را صِدایشان  بزنیم گاهی ناشنیده می گیرَند

کتاب ها فریادِ سکوتشان عجیب ،بَلعیدنی ست

آدم ها  مرگ دارند و سایه ی مَرگشان سفیدْ

کِتاب ها  مَرگی  ندارند و سایه ی هستی شان سبز

 آدم ها دیدَنی اند ؛ کتاب ها خواندنی ؛ چشیدنی

 آدَم ها مشق ِ شب  و روز ِ ما هستند ؛ خیلی هایشان دیکته شده اند

خیلی هایشان کتاب شده اند و خیلی تر ها هنوز دارند کتابی می شوند

آدم ها در کِتاب ها جا خوش می کنند

این هر دو در یک چیز مُشترک اند این که:

"جدایی نا پذیرند "

کتاب ها و آدم ها

"واو" حرف ِ ربط ِ  بسیار قشنگی ست  ؛ چرا که زمین را به اسمان

مَرگ را به زندگی ؛ دریا را به جنگل؛ و همیشگی تر ادم ها را به کتاب ها ربط می دهد .

" زنده باد کتاب"

جمله نوشت : وقتی می گویدْ چهار فَرزند دارمْ؛دو دختر و دو پِسَرْ ؛چشمانش برق می زَند و گونه هایش گُـــل می اندازد اما خانه تنهاستْ و دهان ِ در به هیچ سلامی باز نمی شَوَد،امروز همه آمده اند ؛ مادَر در قاب ِ عکس لبخند می زند و فرشته ها گریه می کُنندْ.

مداد کوچک : دیروز کتاب با من حرفْ زد ؛ دِلـــانه هایی ردّ و بدَل شُد بین ِ من و کتاب ؛ حالا من دل بسته ی کتابْ شده ام و کاری اَشْ نمی شَوَدْ کرد .

اندوه نوشت : غَم از این غَمْ ناک تر نشسته رو به دیوار،پُشت به سایه ات ؛ برای خودت از خودت شعر بخوانی برگرد بنشینْ رو به سایه ات؛شاید درکَتْ کُنَدْ.

چشیدنی : ترجمان دردها از جومپا لاهیری