برایِ پائیزِ نارنجی رنگ سلام می کنم و سلامتی می خواهم
برای تمامِ روزهایی که سفید بودم و تازگی ها اینجا سبز شدم نیز سلام دارم
برای کتاب هایی که همیشه ی سبزند آرزوی خواندن دارم
برای تمام کتابدارانِ خوبِ سرزمینم تبریک ها می نویسم
که روزشان مبارک باشد .
آنگاه که آدمی هرآن چه را که خوانده در اندرونی اش
خواه :
دل باشد
خواه :
مغز
بگنجاند، کسی نمیتواند دارایی اش را برباید .
( مداد کوچک )
شانه های آفتاب ، شاخه های بید نیست
شانه های معبد است
گرم
سوزان
مقدّسْ
کتاب ، آفتاب است .
مداد کوچک
پی نوشت : راه طولانی ست ، فصل کوتاه است . فصل ، فصلِبرف و سیب همراه است ؛ حال و احوالتان اهالیِ خانه ی مدادی ام ! اُمید که روز و روزها به کامتان شیرین باشدْ ، برای نوشتن آمده بودم ، برای خواندن آماده شدمْ ، مجالی برای نوشتن در این روزها ندارم ، شروعِ امتحانات و ..... مجالی برای سر زدن به خانه های روشنتان در این روزهای برفی صد در صدْ . به خواندنتان می آیم
راستی تیتر نوشت را در این خـــــــانــــه دنبال کنید ، برف باره ها مُستدامْ .
به مادَرم می اندیشمْ ؛ گاهی فراموشَ می کنم زمانی را که ، می گُفت:
به فکرِ خودَت باشی .
به مادَرم می اندیشم که نگهدارِ روشنی هایم ، نگهبانِ کتاب هایِ خانگی امْ .
به مادرم می اندیشم که جمعِ تبسّم هایشْ باغِسیب بود و انارْ .
به مادرم و شب های پاییز و قصّه هایِ رو سفید ، بازتر می اندیشمْ .
هر باره تر به مادر که می اندیشمْ ، چشم ها تَر می شوند از شوق .
چه مَشق ها ساز کردیــم ، دَفترهای چِهل برگ و بَرگ ها پیش رفتند تا کُجا !
تا آن جا که موضوع زنگ انشا را پای تَخته ی سیا ه :
علم بهتر هست یا ثروت .....
علم ، ثروتِ معتبریست ، طلاست ، قدرت است
علم را با گچِ آبی آنقدر پررنگ می کردیم که ته مانده اش می ماند برای خط زدنِ ثروتْ .
یادِ آن روزگارانْ ، شاد .
این روز ها باید به اندیشه ، بیاندیشیم
باید به کتاب ها بیاندیشیم با آن قالبِ آسمانیِ کوچکشان
با آن آبیِِ بُلندشانْ .
باید به حوالیِ کتاب ها نیز بیاندیشیم
با آن ها ، هم سَفر شویم .
باید قَــطره های علم را هم چون
قَطره های آب بنوشیم .
بیاییم کتاب کردار شویم
بیاییم کتابدوست شویم
.
شاعر نوشت : ویرانه میآیند ، اخبارِ لاکردار ،از دست دارد میرود باران ،از پا در افتاده ست گندمزار؛ آواز در آوار دیدار با دیوار؛دنیای ما: رگباری از تصویر ، تصویر ما: دنیایی از رگبار( میرافضلی )
بزرگ نوشت : ملکوت آسمان در هوا نیست . در درون ماست ، درون قلبمان ( نیکوس کازانتزاکیس )
کتاب نوشت : آن هایی که میدانند کاری بکنند آن کار را میکنند، آن هایی که نمیدانند آموزش میدهند، آن هایی که نمیدانند آموزش بدهند به آموزش دهندگان آموزش میدهند،آن هایی که نمیدانند به آموزش دهندگان آموزش بدهند سیاست را پیشه خود قرار میدهند . ( موریل باربری )
مداد کوچک : هر روزی را نامیست ، هر هفته ای را کاریست ، این هفته را کارِ کتابی نامیده اند ، به پاسِ زحماتِ کتابدارنِ عزیز ؛ بزرگداشت کتابداران بهانه ای شد تا قدم قدم پیش روم سمتِ قلم . روز و روزهاتان مبارک کتابدارانِ سرزمینمْ
چشیدنی : خط فاصله از عالیه حسنی ( رفیقِ کتابدارمْ ممنون بابتِ چاپ )
سنجاق نوشت : فردا 24 آبان روزِکتابدار ، هر کسی دوست داشت اگر : در خانه ی گرمش ، چالشی کتابی برپا کندْ . فقط یک سطر از یک کتاب . یا تصویری از یک کتاب . چیزی که انتهایش با ابتدایش در کتاب مشترک باشد .
به نامِ خدایی که در این نزدیکی ست .
مدتی ست خواندن کتاب های مرتبط با محرم را شروع کرده ام،کتاب در این باره زیاد است و جای هیچ شک و شبهه ای نیست که داستان "حسین" محفل ِ عشق است ، می گویند سخاوت دوستی می آورد و من پایبند به این گفته و معذور از یادآور نشدنِ دیگر کتابهایی که باید قید می شدند ، لاجرم سخاوتم را بر سقای آب و ادب و به جانِ ابوفاضل می بخشم و دوستیِ خالصانه ام را بر همین کتاب با چند سطر به خط می نشینم .
و امّا سقای آب و ادب......
اینکه صدای آب را بشنوی و جرعه ای ننوشی و در دل بگویی پاره های تن حسین لب تشنه اند
این نهایت ادب است.بی جهت نیست که عباس علی ست،سقا را نیز علی لقبش گزارده.
"سقای آب و ادب"را میتوان هم شعر خواند به سبب استفاده از آرایه های ادبی بی نظیر
و هم رمان:که شخصیت عباس را در ده فصل به تصویر کشیده،
این کتاب مروری بر مهم ترین وقایع عاشورا که هر ورقش صحبت از عباس است
و از زبان نویسنده که آن را به ام البنین تقدیم کرده است.
قلمِ سید مهدی شجاعی مانندِ مرهمی ست بر دلهایِ زخم خورده که
خواندنش را به دوستدارانِ و مُریدانِ حسین پیشنهاد می کنمْ.
یک قاچ از کتاب :
ماه، روشنیاش را، گرمیاش را، هستیاش را و هویتش را از خورشید میگیرد. و ماه، بدون خورشید به سکهای سیاه میماند که فاقد هویت و ارزش و خاصیت است. و آنها که مرا به لقب قمر، مفتخر ساختهاند، نسبت میان ماه و خورشید را چه خوب میفهمیدهاند!من به طفیلی حسین آمدهام و به عشق حسین زیستهام. من آمدم که عاشقی را به تجلی بنشینم. من آمدم که دوست داشتن را معنا کنم اما آسمان عشق حسین، بلندتر از آن است که پرنده عاشقی چون من بتواند بر آستان عظمتش بال ارادت بسازد.
می توانید برای نظر دادن به آدرس :
http://heyateketab.blog.ir/post/305#send_comment
مراجعه کنید ؛ ممنونم از همراهیِ همیشه گی تان
کتابشناختی : سقای آب و ادب / سید مهدی شجاعی / تهران : نشر نیستان