تاب ها و کِتابْ ها رفقایِ گرما دیده ی تابِستان اند
باشکوه بودنشان در نَهایتِ شتابی که در گردشِ دوستی شان هست ، لمس می شودْ ،
این هر دو ، شادی شان را از درخت ها می گیرندْ.
درخت ها پدرانِ طبیعت اند ، سایه بانِ یادمانه ها .
نفسِ تنگمان را می پالایند و شروعِ سالی سبزتر با هوایی مبارک ترْ.
خراش های گونه هایش را نباید نوشت ، چرا که نگاه می خواهدْ
خوشا به حالِ درختی که وامدارِ تاب هاست:
بی تابی ها را هرز نمی رود و شاخه هایِزمانه را به دستِ انسانی می سپارد
که دست هایش خواننده است و چَشم هایش تابنده .
از درخت هایی حرف می زنمْ که هنوز سبز بودند و هنوز کشیده تر
وَ هنوز دستِ هیزم شکن و هنوز دست هایِ هیزم شکنْ ......
لبخندِ درخت جاری بود و خبری نبود از :
نگاهی که نگرانِ زمینه ی خاکستریِ زمانه باشدْ .
درخت خاصیت خودش را داشت و باران که بر تنه اش می زد
مخصوصِ تماشا بود .......
روزی رسید که این کشیده گی به سمتِ مدادها رفتْ
روزی رسید که شاهدِغروبِ درخت و درخت ها شدیم
وَ افتتاحِ رخت هایی که گیاهی بودند .
غروبِ درخت این بار ٍ، طلوعِ دیگری را یادآور شُد
طلوعِ یک زنده گی .
اتاقی که نامش را گذاشتند " اتاقِ کتابْ "
که میلادِ تنه های تنومندِ درخـــت
با شــــاخه های پیــچــانــش
وَ طَبق طَبق روشـــــــــــنی ،
حالا شده سقفِ خـانه ی ما .
یاد نوشت : یادش به خیر، آن زمانی که دنیا را از پشت تیله هایمان تماشا میکردیم .
بزرگ نوشت : بدان که نماز زیاده خواندن کار پیرزنان است و روزه فزون داشتن صرفه نان است و حج نمودن تماشای جهان است ، اما نان دادن کارِمردان است " خواجه عبدالله انصاری "
اندوه نوشت : وقتی این همه تلاش می کنی یک نفر را فراموش کنی ، خودِ این تلاش تبدیل به خاطره می شود ، بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی . " استیو تولتز "
جمله نوشت : آدم تا یک چیزی را ندیده راحت است، اما وقتی دید، دیگر بد عادت می شود و نمی تواند دست از آن بردارد. کاشکی اصلا آن را ندیده بودم. حالا باید تا آخر عمرم با خاطره اش زندگی کنم. " عمران صلاحی "
کوتاه نوشت : در نفرت سعادتی نیست . "آلبر کامو "
چشیدنی : بارون درخت نشین از ایتالو کالوینو