اِمــــــروز هَم رِسیده مثلِ خُــرمالویِ رسیـــده ی روی شاخـــه هایِآن طرفِ باغچه ی مان
به همان اندازه معنوی ، که شعرهایِ مولانا . انارهایِترک خورده
از غمْ و تکیده ی از سَرما بر سَرِ ما، پنهان نیست ،زلالیِ گونه هایشان.
چه دل خــون، این پریـــشان دانه ها ؛ امّــا به اتــفاقِ هـــم
سُـــرخی شان را سور زده اندْ ، گنجِشکــ ها هم که چیزی
نشده شلوغــش کرده اندْ ، قــیل و قالــشان رفـــته
تا خُــدا، حوضچه ی آب و آبی را میهمان شُده اند
" پرباز و نیمه باز "
گُلهــایِ یخ زده به تماشایِ صُبح ایستاده اند ، وَ برگ ها،برگ هایِ هزار رنگِ افسون گر
هوایِکتاب را دارند" چه تعظیــــمی "!نسبتِ مادر و فرزندی بر گردنِ این هر دو
" باید هم هوادار باشند از برایِهمْ "دقیق تر گوشه ی باغچــه نشسته ام
بر پلکان و تنها فکرم کتاب و تنها ذکرم کتاب و تنهاتر از همه" کتابْ " .
سنجاقِ کوچک ِ گره خورده بر موهایم هوایِ موهایم را ...
ناردانــــــــــــه ها هوایِ هم؛ گنجــــــشک ها
حال و هوایِ هم ؛ برگ ها هوایِ ورق ها را
ما ولی کجایِ این دنیا هوایِکتاب را!!
" کورمال،کورمال"
جُز روزهایِ امتحان ؛ که کتابی هایمان را به اشتراک گزاردیم و بیست آوردیم
کتاب را وابسته شُدیم " جُــز همان نیمه های امتحان "
به احترامِ روزهایی که کتاب را چَشْم بودیم
و معلّم را گوش ، ثانیه ای درنگْ .
...............
......
...
.
امروز رسیده ولی هنوز تمامْ نشده
کتابی / زمزمه ای
بزرگ نوشت : تَمام دلخوشی ام کتاب ِ کنارِ طاقچه ای است که گاهی تنهایی ام را پُر می کند و هزاران بار در آن نوشته شُده : خدا بزرگ است ....بزرگ است ...بزرگ..
مداد کوچک : کِ کِ کِ کِ کِتاب را با لکنت بخوان ؛ تامّلش بیشتر .
شعر نوشت: او شاخه ی گل ، لایِ کتاب ؛ امّا من ؟ از ماه پلی به آفتاب ، امّا من ؟ او سِیــرِ تکاملِ قشنگی دارد ،،، اینگونه نقاب ، قاب ، آب ، امّا من
چشیدنی : زندگیِ عزیز از آلیس مونرو