برفْ ، رقصی آغاز می کند ، دستی تکان می دهد بر برفِ نشسته رویِ نیمکتْ.
بی هوا روی نیمکت می نشیند و آرام ، دستِ بغَل دستی اش را می گیـــرد و آب می شوند
چه روانْ آب هایی / پی در پی ، در جستجویِ شالیـــزار. برف ، آب است ، آب نیز آبادانی
و آن سرِپُلْ حیرت انگیز ، آب پشتِ پُل معنی می گیرد.
باریکه ای از خطّی افُقی و انتهایش آبادی " هجومِ آب بر دیارِ سنگیِسنگین "
که سنگ ، خراش می دهد گونه هایِ زمین را و آب ، راهوارِ پستی و بُلندایَشْ
که سنگ ؛ خط می کشد بر آب هایِنرمْ و آب ،چتر می شود بر سنگ هایِ پیر
صِدایِرادیو را کمْ می کُنم ، دَقیق تر در مَعنایِ این آب واژه ها :
چشم های کودکی ام ؛ چشمه های خواندنیِ امروزَم
این سبزْ رویینِ آفرینش ( کتاب ) ، آب است. چرا که روشنایِ اندرون
نُقلِ مجلس است در نشستــــی به رنگِ آبْ ، آن قدر می گردد که چهره بر می گردانَدْ
که رُخ ، پس از زمزمه اش ، نجیب می نمایَدْ. که دیدن فرق می کند با قبل تَرْها
این کتاب همان آب است به همان زلالی ؛ به همان بُلندی
که رَهی طولانی طی می کند و بی توجه به چشم دوختن بر جاده
مثلِطفل در انتظارِ یک دستِ نوازِشْ .
خمیازه نمی کشدْ ، در دست هایِ ما به خواب می رود
دلواپسی می کشد ، در ازدیادِ قالب هایِصبرمانْ.
بر بامِ تنهاییِ ما بیشتر می بارَدْ
ما مغلوبِ نگاه هایِ غالبِ این هُنـــرِ خط خطی .
کیش
و
ماتْ.
زیبا نوشت :کتاب ها مأمنِ روحند، ظروفِ دانه برای پرندگانِ ابدیت، نقاط مقاومت ( کریستیان بوبن )
شاعر نوشت : به همین گونه شعر می نویسم ، مِدادم را در دستم می گیرم و می نویسَم باران ، دیگر پروانه و باد خود می دانند پاییز است یا بهارْ ، من تَنها گاه گاهی خورشیدی از گوشه یِ چشمم به جانب شان می فرستم و اگر طوفانی برخیزد و آب ها و برگ های سیاه را با خود ببرد با من نیست ، به همان گونه که اکنون گلِ سرخی بر یقه ی پیراهنتانْ روئیده است " شمس لنگرودی "
سطر نوشت :میگویند؛" خوشگلی دردسر دارد" تو که همیشه سردرد داری ، چقدر خوشگلی مگر؟!
عمیق نوشت : پول ها زیرِ میز مبادله می شود ؛ حرف ها پشتِ پرده و مصلحت باشد ، دروغ هم ثوابْ خواهَدْ داشت .
چشیدنی : اتاقی از آنِ خود از " ویرجینیا وولف "