صُبحِ روشن ، از خانه بیرون می زند ؛ پیاده رو ها خلوتْ و کسی در ازدحامِ خیالْ " قصّـــه نمی بارَدْ " کودک یک گوشه کِزْ می کُند و کِیــفْ ، کتاب را چترمانند ؛ سایه اندود تا نصفه های شانه اش پروبال می دهد . نهان خانه ی ذهن را دستی می کشد
چهار گوشه ی علم را لبالب شُده ؛ آدم حـــــیرت می کند از این فَرافکریِ کودکْ
بانک ها باز و آدمیان به موازاتِ پلک هایِ چشم ،ردیــــــــــف . چه ازدحامی
کودک ؛ تخمه هایِ شمشیریِ نمَکین را در جیبش برانداز می کُند ، یک.دو.سه.چهار.پنج
و جلویِ بساطی که پهن است به کتاب ؛ مُدام سفیدیِ کاغذ را ؛ مُدام سیاه می کُند
مادری ؛ چتر به دستْ قیمت می کند کتابِ خوابیده بر بساطْ را ؛ انگار شبنمِ صبح " جان بخشیده بر گونه های کتاب"
کودک یک نظر با دیدنِ مادر ( که خریدار جلوه می دهد ) قیمتش را بر کاغذ می نویسد
مادر ورق های کتاب را با سرانگشتانش یک ریز می پایَد ؛ جاذبه اش خوش حالیست
کتاب ، پسند شُد . مبارک است
کودک یادگاری ای برایش می نویسد تا حُرمتِ قلمش حفظ شود و آبروداری کُند با سوادِ فقیرشْ
می نویسد : پِژواکِ نیایشمان رسیده به آسمان ، خُدا برایِ ما " بارانِ برفی ای " ترتیب داده جهل نمی بارد شُکر ، جهل خانه ای ندارد شُکر.
مادر که انگار کتابدار باشد و برایِ رده های کاربردی قفسه ی کتابخانه اش در جستجوی کتاب.
فلسفه ی خریدِ کتاب را توضیح می دهد و برایش می نویسد :
بانک هایِ کتابی مان ؛ سرمایه استْ ؛ حافظه هایمان را خیلی مُراقب باشیم .
گنجشک ها پروازشان را از سر می گیرند و بر ایوانِ یک روزِ بارانی فرود می آیند
ظُـــــهر از راه می رسد ، قامتش را بر راستای پیاده رو می تکاند
کودک ، سرخوش به خانه باز می گردد .
بزرگ نوشت : در دنیای امروز سه نوع آدم وجود دارد 1.مسموم کننده ها 2. سر به راه ها 3. الهام بخش ها " والت دیزنی"
زیبا نوشت :پروانه بودن است ، نگاهت ....پرپر زدن، منم!
عسل نوشت : روز،حلقهی آتشینی به من داد،شب ،شمد پاره روشنی از گل ها،روز،پیراهن دست دوزی از جرقه خورشیدها به من داد،شب، شب پرهها ، بر چرخ سفیدشان تا سپیده مرا بر کرانه آسمان چرخاندند، هنگامی که سوال کرده بودم:به چه کار من میآئید
روز و شب ، به چه کار من میآئید! " محمد شمس لنگرودی "
چشیدنی : آغاز فصل سرد از ضحی کاظمی
شیرین ترین توت ها ، پای درخت میریزد در حالی که ما برای چیدن توت های کال ، چشم به بالا ترین شاخه ها دوخته ایم...
"این است حکایت ندیدن بهترین ها"
برای صدقه دادن، توی جیبهایمان بدنبال کمترین مبلغ (سکه) میگردیم..!
انوقت ازخداوند بالاترین درجه نعمتها را هم میخواهیم...!!
چه ناچیز می بخشیم..
وچه بزرگ تمنا میکنیم...!
روزهای بانو به شیرینی رویاهای رنگی و معصومیت کودکانه...
گویند
مرا
که
بند
بر
پاش
نهید
دیوانه دل است،پای در بند چه سود!...
ممنونم دخترِ بهمنــــــــــی
"بار الها ...."
تنها کوچه ای که بن بست نیست
کوچه یاد توست ...
مهربان خدای من...از تو خالصانه میخواهم...
که دوستان خوبم و هیچ انسانی در کوچه پس کوچه های زندگی ..
اسیر و گرفتار هیچ بن بستی نگردد ....
که تو بهترین راهنمایی ...
خدای مهربانم خودم وخانواده ام ودوستانم راعاشقانه به تو می سپارم
پناه مان باش که آغوشی امن تراز توسراغ ندارم
***آمین یا رب العالمین***
--------***--------
سلااااام....!
صبحتون معطر به بوی مهربانی خدا
الهی دلتون شاد وقلب مهربانتان همیشه تپنده باد،،،،
دستتان دردست مهربان خدا،،،
چه دعایِ خوش رنگی
ممنون از لطفتان
اینجا ببیشتر بوی حس های خوب و ناب میاد
بوی کتاب میاد ^_^
بسی خوشحالم که بساط آشنایی فراهم کردید
سلام بر مهرنــــــــــــاز جان
و
خوش آمدید
وبلاگتان را به خیلی علت ها دوست داشتم و دارم
و ادامه ی این دوستی ها را می خواهم با یک شاخه گلِ مینا ؛ مُستحکم تر کنم
یک شاخه گلِ مینا
بخار روی چای می گوید:
"فرصت اندک است"
"زندگی را"
تا
"سرد نشده "
باید سر کشید
زنده گی را تا زنده گی هست
زنده گی کنیم .
موفق باشید و سربلند.
همین نکته هاى کوچک ,در دراز مدت آرام آرام,روى آدم تاثیر مى گذارند و تو را سوق مى دهند.به سمت یک نوع زندگى و یا بهتر بگویم یک نوع نگاه معکوس,یک نوع اندیشیدن معکوس.
برگرفته از کتاب "لذتى که حرفش بود"، پیمان هوشمند زاده
ابر می باریــــــــــــــــد و باران نه!!
گفتم به لحظه نام تورا جاودانه شد ...
آدمی آرزو به آرزو .. رویا به رویا.. پیر میشود
نه روز به روز و سال به سال…
خوش به حال کتابها
چه نوشته ی پرباری
آدمی آرزو به آرزو .. رویا به رویا.. پیر میشود
نه روز به روز و سال به سال…
سپاس
به بهانه کتاب هم شده
گذرمون میافته تو وبلاگ شما
چه بهانه ی خوبیه این کتابِ خوبْ
ممنونم
به جنگ که فکر میکنم
زخمی میشوم.
به کویر که فکر میکنم
تَرَک برمیدارم.
به آسمان که فکر میکنم
پایین می افتم
و هر وقت به جنگل می اندیشم
گله ای از گوزن ها از رویم رد میشود.
جرأت فکر کردن به تو را ندارم.
"دریا" نام عمیقی برای یک معشوقه است
و من
هیچوقت شنا کردن بلد نبوده ام
رقصِ گندمــــــــــــــزار
چه انتخابی
خیلی ممنونم.
تقدیم نگاه نازت
http://jazzaab.ir/upload/4/0.718815001360939067_jazzaab_ir.jpg
ممنونم فجر
زنده باشی فجـــــــــــــــــــــــر
ارادت .
سلامو احسنت....
پست هات سرشار ار هنر اند....
دور از روزمرگی....تکرار.....بی انگیزه گی.....
احسنت....
بر ای خانه ی کوچک ام "ارادت داری جانمْ"
هی رفیق
تصور کن اگر دنیا به جای اینهمه سیاستمدار و اقتصاد دان یک عالمه شاعر داشت
دنیای بهتر ینداشتیم؟
وقتی نوشته های تو را میخوانم یک آن حس میکنم همه در شهر شاعر شده اند همه نغز میگویند و ایهام میبافند معرکه میشد اگر همه ی آدم ها شاعر بودند و همه ی شاعرها عاشق مگر نه رفیق جانی؟
رفیقِ من
سنگِصبورِغم ها
.....
شعر و شعر و شعر و شعرواژه ها
که هر بار روی این مجازْ غلط می خورند
با چشم هایِ تو روشن
با دل های تو پرواز
شعر" گسترانگی حرفهایِ این دلِ تنگ است "
روزگارمان با شعـــــــر
و شاعران در این جهان "شعرهاشان مدام؛ مُستدام"
این منم پنهانترین افسانه ی شب های تو
آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت
ممنون از انتخابی تانْ
پِژواکِ نیایشمان رسیده به آسمان ، خُدا برایِ ما " بارانِ برفی ای " ترتیب داده
سلام این قسمت خیلی زیبا بود.
از خوشبختی الهام میگیرم...لحظههای زیبا را میسرایم.برای دختران از جهیزیه و برای زندانیها از عفو عمومی حرف میزنم...به کودکی که پدرش از جنگ برنگشت دلداری میدهم اما سخت است...دروغ گفتن سخت است...
ملیح جودت اندای
ممنون از حضورتان
سلام با شعر جدیدم آپم و میزبان نگاهتان
سلام
چه قدر خوبْ.
در
اولین فرصت سر می زنیم .
سلام زیباست متشکرم از شما
سلام
و
سپاسِ حضور شاعرِ جوانْ
مثل همیشه خیلی نکته داشت متنت مینا
ممنون
سلام عزیز
از اینجایِمنِ پشتِسیستمی
تا آنجایِ تویِپشتِ نت بوکی
وجب به وجب دلتنگتْ.
از شوری و شیرینی دنیا
او قطره قطره ماجرا دارد
دریا برایم قصه ها دارد
آخرین انسان
یک خدا
یک زبان
....
سلام
با بهار "چترکتاب مدادکوچک" را روی سر گرفتم...
برای ما که چنین گم شدیم در تکرار/ کدام قول ؟! کدام آرزو ؟! کدام قرار ؟ !/ هزار مرتبه من چیدم و بهم خورده ست/ دوباره خاطره ها را کنار هم نگذار...
نیما فرقه
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!
زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛
باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،
مقدمه اش "عشق او" ،
و انتهایش "نگاه او" باشد ...
چه انتخابی سپاس کتابدارِ جانْ.
بنام خدا
سلام مداد کوچک انرژی بخش
خوشا بحال آن بچه هائی که والدینشان و خصوصا مادرشان کتاب را در سبد خانوار قرار میدهند و با این اعتقاد باعث شکوفا شدن فرزندان و جامعه می شوند. اما متاسفانه از اینگونه تغذیه کنندگان بسیار کم هستند و لذا کتابخوانی برای نسل نو تا اندازه ای بی ارزش شده که با قلم زیبای نویسندگان هنرمند و معرفی آنها توسط دوستداران و عاشقان کتاب مانند شما امیدوارم رونق خود را مجددا بدست آورد.
از متن زیبای نوشته شده اگر چه ابتدایش کمی پیچیده است سپاسگزارم.
با احترام
بنام خدایِبزرگ
در این بازارِ بی رونقیِ کتاب خوشحالم که لااقل کسانی هستند که امیدشان به کتاب قطع نشده و همیشه جویایِ حالش هستند
جناب شیردل " لطف می کنید که هر بار خانه ی ما را با حضورتان ، گرم می کنید "
ممنون
قهــوه خوشمزه است
خوشمزگی اش،
به همان تلخ بودنش است ،
وقتى میخوریم
تلخی اش را تحویل نمیگیریم ،
امـــــا
می گوییم چسبید…!
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست ،
مثل قهوه می ماند.!
تلخ است،
امــــا
لـذت بــخـش.
تلخی هایش را تحویل نگیر.
بخنـد و بگـو عجـب طعمی
عشق را
ننویسید ـ اگر
از خطا کردن و خط خوردگیاش
میترسید!
عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران
تن برون بردیم ازین میدان ولی جان باختیم...
سلام خوب خوب خوب(با کسره خوانده شود)
چه ناجوان مردانه تر میشود هوا با این بارش سیاه تخمه ها به تن چون برف کتاب:)
زمستانتان گرم بانو
کسی که منظره میآفریند از هر چیز
برابر افقش
تمام پنجرههای جهان، تماشایی است!
"بهار پاییزی خنده ات لبریز "
چه خوب می نویسید. قلم تون پر رونق همیشه _ان شاءالله.
سلام
خوش آمدید
ممنون از لطفتان
هر روز عشق
دست بر کلاهش می کشد
سلام می کند
وما
میدزدیم چشم ودلمان را
مبادا در زیر چتر عشق
خیس شویم
بداهه ای بر کبوتر مهربانم
با عشق، میتوان دو نفر را بههم رساند
با عشق، میتوان سرِ معشوق را بُرید
با عشق، میتوان چه صمیمی دروغ گفت.
سپاس بانویِ شعرهایِ خوبْ.