اَبرها ساکنِ فضایی آغشته به طُغیان اند ؛ پایه گانِ بارش اندْ . و باد که عُریان ، بر تنِ چروکیده ی زمین می وزد
و شاخه ها را ، شامه ها را ، شانه ها را ....... تلنگرِ خوبیستْ این بادِ زمانه.
باد از هر کُجا که بوزدْ ، شمالِشمال و جنوب ترینِ جنوبْ ، نسیمی باشد حتا
کارش را به نحوِ شایسته انجامْ می دهد
در و پیکره را به هم می کوبد و هُشداری می دهد که چالشی در راه استْ .
باد ، آن آوازه ی پرآوازْ خیلِ کلمات را جمع می کُند و قلعه ای می سازد
نخ های اندیشه را وصل به همان قلعه می کُند و رکنِ عالی یک نظام را بانی می شودْ
و باعث و بانیِ این حرکتِ درشت در سرِ پرسودایِ نویسنده به رَقص در می آیدْ .
قَلعه حکمِ همین کتابْ را داردْ ، مُستحکمِباشکوهْ
یک اتّفاقِدل پذیر است این هجرتِ کلمات از نیستی به چیستی
وَ باد همانْ حال و هوایِ ذهنِنویسنده و آرامشِ بعد از باد را ، بارانْ .
اختتامیه ی این بازی را باران خوبْ بازی می کُند ، بارشی شبانه
که خیسیِ گونه هایِبه رنگِ فیروزه است این عَطَشْ ؛ این بارانْ و نوشتن همانا .
قلقلکِ حروف هست و بهشتِبرین ،
نوشتنْ ورزشِ پایداری ست با دفاعی به حالتِ بزمْ ؛ رزم گونه تر مُردگانِزرخریدْ
به هم فشردنِ انگشت ها تا انتهایِقلم ، تمرینِ الفباست که نمودش در نمودارِ کتاب آشکار می شود
مانندِسی و دو پلی که قصّه ی بافت هایِسیم ها و بتن هاست
این قلعه(کتابْ) نیز قصّه ی بافتهایِ حروف و کلماتی ست که عمارتی جاوید را شکل می دهدْ.
تماشاخانه ی چشم هاستْ.
با فنجانِلمیده بر لب ها
وَ گوش هایِسپرده بر حرف ها
وَقانونِ نوشتنیِمِدادها
وَ نفس کشیدنِذهن ها
با خواندنِ مترجمِ دردها .
هر چه بادا بر بادها .
عمیق نوشت : ادکلن های متفاوتْ ، بی تفاوت از کنارِ هم می گذرند ، عطرِسلامی نمی شنوی . ( غلامرضا کافی )
زیبا نوشت : یک وجبْ خاک ، یک وجب خانه ، یک وجب جغرافیای مشخّص ، در این یک وجب ؛ چه قدر جا برایِ دوست داشتنت بسیار استْ .
بزرگ نوشت : نه لمس کردن سودی دارد و نه جست و جویِچین و چروک ها، مدتِزیادی است که شباهت ها از میان رفته و چین و چروک ها از روی آینه پاک شده اندْ و تو حالا هیچ نیستی ، مگر سایه ای سرگردان که لا به لای سیاهی ها دنبال خودش می گردد . بورخس عزیز! هیچ کس در آینه نیستْ.
اندوه نوشت : چه قدر عبرت در این عروسک هاست و ما از عروسک کمتریمْ ؛ آن ها مُرده بودند و زندگی می کردند ، ما زندگی می کنیم و مُرده ایم . ( بهرام بیضایی )
عشق نوشت : ساکن منطقه عقـل، چه میداند که؟عشق، در لحظه اقامت دارد. ( میرافضلی )
چشیدنی : طوطی از سوزانا تامارو