زیر عکسی :
علاقـــــه ی خوبمْ؛نگرانِ توام شب به صُبح ؛ صُبح به شبْ
مُـــــد اُفتاده ، گرداگردِ خانه ها ، کتاب خانه ها ، تازه هایت
را بخواننــد .مگر بیاتْ هم میشوی گیسو کمنـــــــدِ منْ
تــازه ها ، بــــــازه ی زمــــانی شــان محـــدود.تــازه تـــر:
" کهنـــه " گــی دارد آن ســوتَرَشْ. از کودکــــــی شــنیدم
می گفت :می خواهم نــــقاشی ات کنم ، بچسبانــــــــمَت
بغلِ عکسِ دو نفره ی اتاقِ پذیراییِ مانْ /چه تـــــــلخْ !!!!
چه فکری با خود کرده این کودکِ ناکوک.عادلانه نیست
پدر تماشا می کرد ؛ می گفت: خورشید را زردانه تر بکشی
جایزه داری شیرینَکِبابا ، آن قدر که زمستان بخوابَــــدْ.
من اما نگرانِ آدم برفی ای .......که داشت به هرمِ نور،
"آب "می شُد، با این حـــــسابْ کــارِ کتاب ساخته بود ،
پدر،جایزه پرداخته بود.نقاشی کـــــــشیدن زیاد طول
می کشد ؛ آب شدن امّـــا بی ریشه ؛ لحظـــه ای ، بی بَدَنْ.
چه مــدادهایی که رنگین می کنند گل هایِ کاغذی را
آه ...
چه کتاب هایی که سبک ،سنگین می کننـد حافظه ها را
ماه ...
فاصله هست از آه تا ماه " چاه را می دانید یا راه را " !!!!
چه رازیست در این چلچراغِ حروف
کِتــــابِ کوچکِ دلتنگی
پــــَرورده ی نوکِ
مـــــــــداد
رنگی ات!
حادثه
.
زیبا نوشت : وگرچند، تماشاگری نیست تنهاییات را، تُرا غم مبادا ، که تنهایی عشق زیباست ، خدا نیز تنهاست.
کوتاه نوشت :زمین ، مین ، چه موسیقیِ دردناکی ....
غم نوشت :گفتند: زنده باد! و مرگ توی حنجرهشان ضجّه میکشید.
چشیدنی : چرکنویس از بهمن فرزانه
افزودنی : کوتاه خاطره هایتان از برف و مداد رنگی را برایمان به یادگار همین جا در مداد کوچک . سپاس