مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......
مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......

موســی عَصایش ؛ عیسی شَفایش ؛ مُحمد کتابش / مُعجزه


3866802ca8d03409a8c1eb266319e664-310x464
هَفته ای که شُما باشی :
هفته ی کِتابی که شما باشی ؛ حضورتان عارضَمْ / خوب آمدی کتابِ جانْ / جایتْ امن
کنج تقویمِ  زمانی ، خوب جایی بیدارمان کردی  ؛ زیرباران آمدی ! آبان به بازار آمدی !
انگور ها دارند تمام می شوند ولی هنوز سیب داریم به دست و انار ؛ خوش آمدی
حالتْ ؛ بالَتْ !!!!
در این اوضاع ِ گرانی که وسع آدمیزاد نمی رسد به داشتنتْ ، چه خبرها!
میزانی ! عطف و شیرازه ات حتّــا ؛ حالتان خوب است !
شادم که زنده ای هَنوز ،بالتْ را چه شُده !
هنر نمایی می کنند این کودکانِ  نقطه چین شور ...
شور زَدَم ؛ طعم ِ شیطنتشان را ؛ می دانی که نقطه چین ؛ سرتاسر شیرین است.
بالهایت را پاره می کنند!چه تَرَک برداشته ای !
 چین ِ صورتت ....... کو برگ برگ اتْ !
مثل پیردرختی که عزادار نبودنهای فرزند گران بهایش ؛ غمبارِ نبودنِ بی شمار برگ هایت هستی،هنوز!
آخرش که چه !
نه صدایی ، نه کلامی ؛ بشکن آوازِ غریبَتْ ؛ بال بزن؛ دو چشمْ در انتظارت ؛ دو دستْ پِـــیِ  قرارت ، زیرْ کتابی ای خَریدم ؛ مالِ تو ،خوش رنگ ؛ آجُری  می زَنَد ، تراشه های چوبی نقش بسته در عرضِ حجیمش را ببین ، کمی استراحت کن ، شب که برسد برایت لحافْ می کشم لحافی کاغذی ؛ زمستان در راه است   .
دارند صفحاتِ وجودت را گُم می کنند ؛هیچ نگران نباش ،برایشان نشانِ لای  کتاب خریده ام
هم ؛ تا ؛ نمی شوی ؛ هم می دانند از کجا تا کجا بخواننْدَتْ.
انقدر با تو رقصیده اند که کمرت ! آه کمرَتْ ...
برایت فرازه ی کتابی آماده کرده ام ؛ دوست داری ، لَم بده ؛ پیچ و تاب بخور ؛ که  خسته ای ، می گویند خانه ات باز است ؛شُکر
بازِ باز ؛ درِ دیزی ! حیایِ گربه  کُجاست.
تا می شنوند قفسه باز ؛ جا به جا می کنَنْدَتْ ؛ ترجیحا" علامت بفرمائید کتاب را ضمیمه ی قفسه ی سنگینَتْ می کنم .
راستی  با کتابدار چه صفایی می کُنی ، قدرش را بدانْ ؛ قدردان است .
وَ جایگاهت ؛ کتابخانه ، جای خوبی ست ؛ مُعتدل؛ چشم نواز ، مَلَسْ 
 در سفرهایی که پیش رو داری سلامِ مداد کوچک
را به دوستدارانت برسان .

بزرگ نوشت : هر  قصّه ای  را  مَغزی  هست  و  هر  حکایتی را   قَصدی،قصه را جهت آن مَغـــز آورده اند بزرگان،نه از بهر دفع ملالت به صورت حکایت، برای آن آورده اند، تا آن غرض در آن بِنمایند ( شمس تبریزی )

با ربط نوشت : احساس می کنم از کتاب ها می ترسم ، هر وقت خود را در میان کتاب ها می بینم ، با صراحت بی رحمانه ای احساسِ نادانی می کنم؛جَــــــهل ؛ هیهــــات ( محمود دولت آبادی )


چشیدنی: سیمای کتاب از هادی ربانی