این دفترْ به پایان می آید ؛حکایاتش هنوز نانوشته ، هم چنان ماناستْ ؛ آخرِ سال است ، هر کداممان یک دستمالِ نمْ داریم و یکْ مَنْ
که دستِ جفتشان درد نکند: غُبارهایِپیر و کهنه را جارو می زَنَندْ ؛ گُلی به گونه ی خانه یِ کاهگِـــلی می نشانَند و تازگی اشْ مُبارکْ.
فصل؛فصلِ اسفند دود کردنْ است ؛ فصلِ تکانیدن هایِ تُردْ ؛خانه ی دل را تکانی ، فهم تِکانی فصلِ پیدا شدنِ هر چه که در هر چه گُم است
وقتِآن است : سیب را بر لبِ حوضْ
طاق را ، پُرْ زِ کتابْ
تُنگِ بلورانه یِ ماهی را سیراب کُنیم
وقتِ آن است ببالیم به خودْ که هوا بر چَمَنْ است .
خوش حالیم کتاب چینـــی مان به راه است و طبقْ طبقْ کتابهایی که امسال چشیده ایم را به سلامتی بر قفسه هایِ چوبیِ اتاقمان می چینیمْ
و خوشحال تر : همین که پَستی و بُلندیِ این سالِ سختِ شیرین را با کتاب همـــوار کردیم ؛ شُکـــرْ
کتابی بودم اگر، دوست داشتمْ یک آبیِ کم رنگْ قامتِ من را جلدگونی کُند و سیبی سُرخ غُنچه هایِآن آبی را ببویَــدْ . شعری بودم اگر ، دوست تر داشتم در " خوشا ناگهان بودن عشقْ ؛ شبیه گلی در میان علفها " جانْ می گرفتَم ؛ مدادی بودم اگر ، همان کوچک ؛ همان خُرد که کَلان ها .... آدمِ روزهایِ پرتکرارِ زرد و آبیِ نشسته بر پشتِ اندیشه یِ دیرینه ام که روشن به نگاهِ آدم های سرخ و سبزِ روزگار استْ.
خدا " کتاب " را بر ما هدیه داده
زبانِ کتابی را بر ما بخشیده
به فردوسی یک تالار داده
به بزرگی " چشم هایش" را
به شعـــرها " فروغ "
رویِ ماهَش را نَبوسیم چه کُنیم !!!
سالی که دارد از راه می رسد سالِ کتابیِ انبوهی باشد برایِ اندوه ها و شادی ها و اندوخته هایتانْ .
سوال نوشت : مداد کوچک کیست! تا الآن من را چگونه خوانده اید ، به اندازه ی یک سطر ؛ اگر فرصت داشتید .
شاعر نوشت : خداوندگاری که عشق است،به اندازهء داشتن نه،به اندازهء خواستن میدهد.زمین ضربدر باغ ،زمین ضربدر عطر باران
زمین ضربدر شور گنجشک...و آدم که آمد و آدم که دلتنگیاش را به سر کرد و آدم که توجیه تنهایی اش شد .گمانم که رازش همین چیزها بود.خداوندگارا! اگر عشق، رنج است ، مرا بهترین دسترنج است.
عسل نوشت: تو را چه بیاموزم ای زن ؟ کیست که سنجابی را قانع کند به مدرسه رفتن ؟ کیست که گربه ای را به آموختنِپیانو وادارد؟کیست که کوسه ای را راضی کند به راهبه شدن ؟ نخستین بمان . چنان که هستی . بی قرار بمان چنان که هستی . مهاجم بمان چنان که هستی .... چه می ماند از آفریقا اگر ببرهایش را بگیری و چاشنی هایش را ! از جزیره العرب چه می ماند اگر جلال نفتش را بگیری و شُکوه شیهه اش را ! زن است که شعر را می نویسد و مرد امضایش می کند . زن است که بچّــه را می زاید و مرد در مسیرِ زایشگاه پدر می شود .... " نزار قبانی "
سطر نوشت : هیچ چیز از یک کتابِ قدیمی جوان تر نیست. کریستیان بوبن
چشیدنی : انسان شادکام از کریستیان بوبن