مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......
مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......

الّلهم حَوّل حالنا مع الکتاب .


15


" کتاب "‌بر تَنــَشْ فصل ها دارد ؛ آن سرش پاییز ؛ این سرش نوبهار

خدا کُند حرف ها آن تاثیرِ‌شگفت را بگزارند .

خدا کند روز و  نوروزانه هایی که پیش رویمان هست "‌کتابیِ‌خالصْ باشَد"

امسالِ‌زیبا با کتاب مُبارک شود ، قند باشد ، خنده باشدتواما" با کتابْ

عیدی دادن و گرفتن ها  کاغذیِ‌اصیل باشد

این کاغذیِ اصیل ، پول نباشد .

که پلی باشدارتباطی ؛ از دنیایِ کتاب به  دنیای آدم .

از نوشتنی ها به خواندنی ها  " ازبه "

خیابان ها چشمک بزنند به سیمایِ‌عابرانی که پشتِ حوضِ نقره

صف کشیده اندْ به انتظارِ خریدِ کتابْ

زمیــنِ‌ دُنیا  "‌لب غنچه "  با آن زمینه ی خاکی

به تماشایِ خوانندگانِ کتابی بنشیند

وَ

جاده برقصد به صدایِ  مسافرانی که تهِ چمدانِ سفرشان

کتاب دارند .موسیقیِ‌خواندن زیباترین با کلامِ‌دنیاست

خدا کند صحبتی با کتاب باشدْ.

دعای مداد کوچک بر خوانندگانشْ :

نسلهای کتابی مان  باشکوه

نسل های کتاب نخوانمان منقرض

خوش بختی " سیّال "

بد بختی " غیر فعال "

علم ها جاری

تفریحات "ساری "

دل ها عاشق

دل ها عاشق

دل ها عاشق

به عشقِ کتابْ.

دعا کوتاه شد

سربلندی تان آرزویمانْ.

هفت سینِ مداد کوچک :

سَعدی و سُهرابی و سیمین بَهان

*سَنگچین است این جهان

*سَمفونیِ‌معروفیان

*سیبِ سرخِ  نقطه چین ...

*سوره ی مهری بیاور سینمان کامل شود

این دمِ عیدی ؛ محبت ، گُل شود

در آخر دمِ مولانایِ جانِ جهان گرم که شعری بهاری برایمان :

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی

چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی

پاراگراف نوشت : این طور شروع می شود، همیشه این طور شروع می شود، با کتاب ها شروع می شود. اولین کتاب ها، اولین شب های اعجاب آور کتاب خواندن، با چشمانی سرخ و قلبی پر تپش. کتاب خواندن بسیار دیرهنگام وارد زندگیمان می شود: حدود شش هفت سالگی، پس از پایان زندگی جاودانه...خواندن ما را به کودکیمان بر می گرداند، به ساحل عشقی که کلمات قادر به بیان آن نیستند. ما پشت درِ کتاب هستیم. به صدایی گوش می دهیم که آن چنان شفاف و زلال است که باید نفسمان را در سینه حبس کنیم تا آن را بهتر بشنویم...در هشت سالگی، به خوبی این چیزها را درک می کنیم و می فهمیم که باید انتخاب کنیم. باید خدا یا خلا، کار یا بی کاری، نومیدی یا دلتنگی را انتخاب کنیم. اما چیز دیگری پیدا کرده ایم. کتاب ها را پیدا کرده ایم. و با داشتن کتاب ها، دیگر نیازی به انتخاب کردن نداریم، همه چیز را دریافت می کنیم. کتاب خواندن یعنی زندگی بدون تضاد، زندگی معاف از مشکلات. " کریستیان بوبن "

زیبا نوشت : روزگار این جوری است. از شما چه پنهان، همه اش تلخ نبود، سخت نبود، سخت نیست. ناشکری نمی کنم لذت هم داشت، دارد. لذت خواندن و نوشتن، لذت پیدا کردن دوست، خانواده. خدایا من چقدر خوشبختم!"هوشنگ مرادی کرمانی"


عیدانه نوشت : در بهاری که پُر از معجزه و احساس است ؛ هفت سینم سینِ سیمای تو را کمْ داردْ .


عمیق نوشت : روزی که کشته می شوم ، قاتل در جیبم ، بلیت های مسافرت را خواهد یافت ...یکی برای سفر به صلح ، یکی برای سفر به مزارع و باران ها ، یکی برای سفر به درونِ‌بشر ... قاتلِ عزیزمْ ! بلیت ها را نابود مکنْ ، خواهش می کنم با آن ها سفر کنْ. " سمیح القاسم " 

چشیدنی :‌ژرفایِ‌ زن بودن از مورین مورداک



نظرات 32 + ارسال نظر
یلدا شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 12:18

هفت سینم سین سیمای تو را کم داشت...
همه نوشته هایت زیبا بود بهارت زیبا روزگارت بر مراد نازنین

خیلی ممنونم


امسالِ شما هم زیبا باشه الهی

مگهان شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 12:07

کتاب های هوشنگ مرادی کرمانی رو برای هانی هدیه گرفتم و حالا شبا دوتایی می خونیمش :) چقدر خوبه این مرددد

سلام
خوش اومدی مگهان " مگ لاگ ِ پرتقالیِ منْ "
قلم خوبی داره جناب مرادی . کتابهاشم دستت بگیری تا تموم نکنی خوابت نمی بره
روون مثه آب /
چه قدر خوبه که می خونی

ز هر پنجره نوری... چهارشنبه 11 فروردین 1395 ساعت 12:53

سلام
روز زن بر همه زنان و مادران سرزمینم مبارک و شادباش و روح همه مادران پر کشیده قرین آرامش و رحمت خداوندی


انشاءالله دستبوسی مادرمون برامون بزرگترین افتخار باشه

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

سلام

مادر در یک روز خلاصه نمی شود
هر روزمان با مادر مبارک است ان شالله

" مادر ها بال دارند فرشته های مهربانی اند "


انشاءالله دستبوسی مادرمون برامون بزرگترین افتخار باشه ... احسنت

دختر بهمنی یکشنبه 8 فروردین 1395 ساعت 13:05 http://dokhtarebahmani.blogsky.com

خودم گفتم
تو با تمام زن ها فرق داری
خودم گفتم
گل های پیراهنت هیچ وقت پژمرده نمی شوند
اما تو هیچ وقت نفهمیدی
عشق برای من چه رنگی‌ست!
روبه رویت بارها از باران های
مانده در گلویم گفتم
از خیال قبل ِ از آمدنت
که این همه شعر را
در پاکت دلم گذاشت.

صحبت ِ گلایه نیست عزیزکم!
اما فکر می کردم تنها کسی هستم
که قلبش اندازه ی مشت توست!
بارها این قلب شکست و اندازه اش را نفهمیدی!
امروز چیزی نمانده بود برای همیشه
قهر کند و بایستد!

این شعر را ننوشتم که دلت را بسوزانم
دلم کمی هوای گریه ی بی دلیل کرده بود
تو به خودت نگیر!
قلب من انداره ی مشت توست

دختر بهمنیِ عزیز
مهربانِ این خانه /

برایت می نویسم
در روزگارانی که ما خلق شده ایم
با گریه به دنیا آمده ایم
و آماده ایم برای لبخند زنی

گریه ها و لبخندها

خدا این گریه و شادی های بی سبب و با سبب را از ما نگیرد الهی .

روز و روزگارانت بهاریِ تمامْ

خط نسخ ایرانی یکشنبه 1 فروردین 1395 ساعت 10:48 http://abadgarkh.blogfa.com

با سلام
آنهمه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
ایام بکام و عید بر شما و خانواده محترم مبارک باد

سلام بزرگوار

مبارکِ شما و خانواده ی محترمتانْ نیز .

صادق شنبه 29 اسفند 1394 ساعت 00:57

سلام
آغاز بهار بر مدادی که شاید به قامت کوچک ، ولی صاحب بسی شور و شعور است مبارک باد

--------
نوروز بمانید که ایّام شمایید!.......
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!

آن صبحِ نخستینِ بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردنده ی آرام شمایید!

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!

هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!

امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید!

ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید، که ایّام شمایید...!

پیرایه یغمایی

سلام ممنونم از شما /


راستی امسال صد در صد دوستان جدید و رفقایِ خوش اندیشه داشتیم دعایشان کنیم . بهمراه رفقای قدیمی
یادمان باشد برای مریض ها دعا فراموش نشود

مبارکتان نوروزها

محسن جمعه 28 اسفند 1394 ساعت 10:26 http://noor8286.blogfa.com

سلام[گل]

خدایا
دلم را به آغاز یک فصل نو بازگردان

خدایا
مرا با بهاری دگرگونه آغاز گردان

«سیدعلی میرافضلی»

[گل][گل]پیشاپیش نوروزتان مبارک[گل][گل]

دستهایت را



شب



بدون تو



چگونه تمام میشود؟



شاخه های شکسته ی



گل های نرگس را



در لیوان آب



گذاشتم







بدون تو



در مهتاب



شمشادهای سبز



از رنگ آبی مهتاب



آبی رنگ شده بودند







ما برای عابران



از عقاید گذشته



می گفتیم







در همان زیرزمین نمور



که زندگی می کردم



به تو



گفتم:



دست هایت را



برای من



بگذار و برو





من می توانم



بدون تو



با سایه های



دستهای تو



روی دیوار



زندگی کنم.





کودکان



با لپ های قرمز



در باران



به دنبال توپ سفید



می دوند



کاش



توبودی



که درباران



به این کودکان



بوسه و عیدی



میدادی.







( احمدرضا احمدی)

خط نسخ ایرانی سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 21:57 http://abadgarkh.blogfa.com

هواللطیف
بهار گل کاغذی را برسمیت نمی شناسد.

هوا...

بهار گل کاغذی را برسمیت نمی شناسد.

بهار شکوفه می دهد از بُنْ
گل می شود از گُل

shahin سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 19:38 http://aasheghaneha.blog.ir

الهی آمین...

سلام

و

خوش آمدید .

pouya سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 18:17 http://aftabyazd.persianblog.ir

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال

برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم

و کینه ها را بسوزانیم و زردی خاطرات بد را به آتش

و سرخی عشق را از آتش بگیریم

و آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم !

سرخیِ‌آتش
رقصِ شعله
" عشق " است .

گرم / شعله ور

چهارشنبه تان " سور "

ی کتابدار آشنا دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 18:04

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...

مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !

* * *

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...

هر روز بی تو
روز مبادا است !


(قیصر امین پور)

چه انتخابی ؛ عالی

سپاس کتابدار آشنا
حس می کنم " نسرین جان " شما باشی!

ی کتابدارِ‌آشنا !!!

فجر دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 15:08

ساعت به وقت کتاب

کیفمان کوک شد حول حالنا مع الکتاب

عالی بود

علی الخصوص:

کتاب خواندن یعنی زندگی بدون تضاد، زندگی معاف از مشکلات.
" کریستیان بوبن
"http://www.iran3da.ir/wp-content/uploads/2015/09/1442079153-12169-1.jpg

سلام فجرْ

چه خوب که از خانه ی دوست " تو " گذر می کنی
چه خوب که نشانی ات را دارمْ


" انتخابیهات زیبا بود "

ممنون

بهار پاییزی دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 11:31 http://www.paeazi.blogfa.com

آمد بهار جان ها..ای شاخ تر به رقص آ..
از بهار به مداد عزیز..سلام
سبز نوشتین بزرگوار..چنان سبزه ی تازه جوانه زده ی مادر
محرک و پر هیجان شبیه شیطنت ماهی قرمز تنگ..
شیرین شبیه.....

کتاب ها جمع کرده ام برای تعطیلات...و هیجان زده از خواندنشان شبه یک دبستانی تازه تعطیل شده...

امسال پر از خاطره های من و توست
تحویل نمیدهم من امسالم را

بیا
دستِ‌لحظه ی تحویل را بگیریم
حواسش را پرت کنیمْ
لی لی بازی کنیم
همین حیات کوچکِ‌ذهنْ
بیا همیشه برای بهار " لحظه ها را ما غافل گیر کنیم "
با من بیا به شکوفه ی لبخندی /میهمانِ همْ



بهارِ پاییزی " بهار در راه است ْ‌"

سوگندصفا یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 21:44 http://soogandsafa.blogfa.com

اگر تنها کتاب‌هایی را بخوانی که دیگران می‌خوانند، تنها می‌توانی به همان چیزهایی فکر کنی که دیگران فکر می‌کنند! ــ هاروکی موراکامی


اینم زیبا بود گفتم بفرستم.

خیلی لطف کردی


خیلی

ندا یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 08:59

ور تو پنداری مرا بی تو قراری هست ! نیست

هر چیزی که در جستن آنی / آنی

مولانایِ‌جانْ

ندا یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 08:57

مثل همیشه خیلی خوب .

میشه مگه !!!
شوخی نکنْ

asrin شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 12:31 http://silent23.blog.ir

چقد مایه تأسفه تا الان این جا نیومده بودم یا اومدم دقت نکرده بودم

خیلی خوشحالم از آشنایی با اینجا و مطالب ناب

دنبال میشین از این به بعد بانو

گل

سلام
خوش آمدید .
چه قدر این روزها "‌تماشایی شُده "
بهار چه قدر ما را دورِ هم جمع می کُند
بهار زیبایی یا زیبایی بهار /

گلتان را گذاشتم طاقچه " آبش می دهیم "
پژمرده نشود


ممنون از لطف

pouya شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 11:18 http://aftabyazd.persianblog.ir

به به

میشود یک شب خوابید
و صبح با خبر شد
غمها را از یک کنار به دور ریخته اند ؟
که اگر اشکی هست
یا از عمقِ شادمانیِ دلی بی درد است
یا از پس به هم رسیدن های دور
یا گریه کودکی
که دستِ بی حواسش ، بادبادکی را بر باد می دهد
کاش می شد
یک صبح
کسی زنگِ خانه هامان را بزند
بگوید
با دستِ پر آمده ایم
با لبخند
با قلب هایی آکنده از عشق های واقعی
از آنسوی دوست داشتن ها
آمده ایم بمانیم و هرگز نرویم
هیچکس نمی داند
چقدر جایِ شادمانی های بی سبب در دل نسلِ ما خالیست


نیکی فیروزکوهی

جایِ‌شادی هایِ‌بی سبب

خُداییشْ همین کامنتِ جناب شیر دل خودِ همان شادی ست
جایِ‌خالی بی سبب ها را پُر کردیمْ

خدایا به خاطرِ هر ثانیه ی بودنت شُکر

شیردل جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 23:27 http://yadeayyam.rasekhoonblog.com/

بنام خدا
سلام یار همراه کتاب و کتابخوان ها
با توجه به نوشته دوستمان «سوگند صفا» که نوشته بودند از کتاب و کتابخانه دور هستند گفتم اگر صلاح میدانید به ایشان پیشنهاد کنید اگر مایل هستند بنده آمادگی دارم با هزینه شخصی هر تعداد کتاب را که دوست دارند بصورت هفتگی برایشان با پست یا هر طریق که صلاح بدانند ارسال کنم.
این کاری ست که بنده حاضرم و میتوانم برای دوستان کتابخوان انجام بدهم.
با احترام ارادتمند شما.

هو ا ...

سلام بر شما بزرگوار ؛ چه قدر خوشحال شدم از این کامنتْ
از این همه لطفْ
مهربانی هست
خوبی هست
در کنارشْ سیب
روزها را با خوشی مِیْل کنیم

شنیدی سوگند جانْ !!!!!
این محبّتِ مَجازی را بخوان
که حقیقی بود
و ایمیل بزن اگر موافقی .


روزگارانتان خوش جناب شیردلْ

ز هر پنجره نوری... جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 14:49

سلام
من!

سپیداری هستم-

که ریشه هایم در خاک زمستان

جامانده!

دستم به بهار نخواهد رسید

اگر -

نیایی...


#مریم_میر_صفایی

چه قدر زیبا.

صحاف پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 23:02

سلام

چه عیدانه نوشت زیبایی

سلامْ بانو


حالتانْْ!!

عیدی ِ ما یادتان نرود

همین که یک شعر برایمان از شمیم بگزارید

عیدیست / نوبرانه

کتابخانه استادداوود میرباقری پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 15:44

کتاب قندو عسل است و تعریف شما از کتاب نیز شیرینی اش را افزون می کند به اوج می رساند
کتاب ...جاده ...دعا...و چه هفت سین خوبی
عالی بود مدادجانم
روزگارتون خوش

سلام کتابدارِ مهربانْ

اصلا" این لطفِ شما مرا حسابی خجالت می دهد

"‌همیشه شاد و سرحال باشی "

ایدئولوژی پنهان پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 11:05 http://from-sky.blogsky.com

می بینید!
الفاظِ شما به مُستعمینِ این کلمات، قدرت استشمام می بخشد، عِطرِ کتاب را.. . حتی آن مَشام، که با کِتاب غَریبه باشد. نشانه ای خوش، از همان تاثیر شِگرفی که یقینا"، تواما" با کتاب به جمع نوروزانه ها روانه می شود. . بله، واژگانی که در استخدام مَتنِتانند "شَنیده می شوند".. نجوا گونه و آنهم با صدای خودتان... هر دَم!

کتاب، اِعتبارتان و اِعتبارِکتاب، از کسی چون شماست و با خصوصیات شما، لا اقل برای اَهالی غرب کشور که چُنین است.. و کنارتان همواره کِتابخانه، خانه های کتاب ... . عِشقی نا گسستنی مابین شما و او مَشهود است و سَیّال ..همچو کتابهای کُهنه، کُهن و اَصیل. .. برگ اوست که بی هوا در دستانتان می نشیند.. لبخندی می زنید شاید.. می نشینید و او زبان می گشاید، قهوه ی تُرکِ خود را سَر می کشید و عقربه ها را فراموش می کنید. .زمان را، زمین را شاید...

کتاب حُقّه است. . نَدیده و نَشنیده آن مَعلومات نَداشته را به ساعَتی فُزون کند به چرخش چشمی و با صدای لطیفِ کاغذها. .. اعجازِ سَطحِستان است به قول "کتابِ صفر" از مسعود ناصِری. . پرده بر می دارد از اسرارِ عالم و بر خِرَدوَرزی آدم اصرار دارد. . جهان با او چند بُعدی می شود و بدون او آدمی، تَنها از حَواسِ خود بهره می جوید.. . مجبور است، تا دُنیا را برای خود از ابتدا زندگی کند. .. کتاب، زندگی با همه است. .با گُذشتگان دور و نزدیک، با تمامیِ فیلسوفان و ریاضی دانان و تاریخ سازان و مِعمارانَش . . حتّی ناخِردانی که موجباتِ عِبرَتِ آدمی را فَراهم می سازند... با کتاب می توان چروک های پیشانی زمین را شمرد و فهمید که چند سال دارد. . با کتاب است که می توان از خانه باغها به دنیا و کهکشانها رسید بی آنکه لحظه ای، تلوزیون را روشن کرده باشیم. . بی آنکه خواب دیده باشیم و به تعریف خواب کسی گوش داده باشیم .. کتاب، راویِ امینِ لحظاتِ فارِغ است. . تَحصیل است، یِکجانبه و بی نیاز از چوب اُستادان، که مدام بر تَخته ها کوفته می شود. .. فریادی کَر کننده است در گوش شیطان، این معّلم نادانی.
کتاب، این زندگیِ مَکتوب.. حال دیگر در دَست توست و با گُشودنَش خواهی خواند که وقت نو شدن است. .. زمانِ لبخندِ خُدا فرا رسیده است... شاید.

روزی نو فرا رسیده است که نویدش را واژه ها می دهند. .تو با خواندن و پیمودنِ رَد هَمین کلمات است که با دقیقه های پیشین خود فرق خواهی داشت .. آیا این تَحَوّل در حالِ تو نیست. .. ؟

پس برای اینهمه تَغییر و حتّی تغییر در "فصول"، مبارکتان باشد این نوروزی و نو وَرزی. ..

نیما نوشت: فَصلِ بی کتاب، همانند کتابِ بی فصل است!!
موفق باشید

وَ سلام

حرف ها تصمیم گرفتند که نگاشته شوند
پس نگاشته شدند
حرف ها منتظر ماندند که خوانده شوند
پس خوانده شدند
حرف ها به آرامی کلمه شدند " کتاب " شدند
به زیبایی "‌شعر " شدند
و در نهایتِ لذّت " خلق "‌شدند

" هر کتابی ارزش خواندن دارد ، حتا شده ، دید زدنِ عنوان و ورق زدن برگ ها ؛ چرا که نویسنده ای تمام سعی اش بر این بوده که چیزی " حرفی " گوشزد کند بر ما //// پس با دلی لبریز به استقبال کتاب می رویم و نوروزمان را با کتابی نوروزانه تر می کُنیم " کاش زمان اجازه ی بیشتری به ما بدهد .
ایدئولوژی پنهان " در بلاگ " و شفاف به دیدِ منْ از جمله خوانندگانی ست که قلمش ادم را شیفته می کُند ؛ چیزی مثلِ خودِ‌شاهکار . کتابی که معرفی کردید کتاب صفر " بسیار کتابِ خوبیست "
مراقبِ قلبِ قلمتانْ باشید
سپاس از حضورِ همیشه سرشارتانْ


نیما نوشتتان خیلی خوبْ بود . ممنونم
راستی تغییر در حال و هوایِ این روزها قابلِ وصف نیست
بادها خبرش را می رسانند به عالمْ
زمین گرد است
تحول لازم

فرزانه پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 08:08 http://ruybenmayo.blogfa.com

ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺮﻡ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ
ﺍﺯ ﺭَﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﻣﻰﺳﺎﺯﻧﺪ
ﺍﺯ ﺯﻏﺎﻝ ﺁﺗﺶ ﻭ
ﺍﺯ ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ .
ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ
ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ
ﺑﻪ ﺭﻏﻢ ﺷﻮﺭﺑﺨﺘﻰ ﻭ ﺟﻨﮓ
ﺑﻪ ﺭﻏﻢ ﺧﻄﺮﻫﺎﻯ ﻣﺮﮒ .
ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻟﭙﺬﻳﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ
ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺑﺪﻝ ﻛﺮﺩﻥ
ﺭﺅﻳﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻭ
ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ .
ﻗﺎﻧﻮﻧﻰ ﻛﻬﻨﻪ ﻭ ﻧﻮ
ﻛﻪ ﻃﺮﻳﻖ ِ ﻛﻤﺎﻟﺶ
ﺍﺯ ﮊﺭﻓﺎﻯ ﺟﺎﻥ ِ ﻛﻮﺩﻙ
ﺗﺎ ﺣُﺠّﺖ ِ ﻣﻄﻠﻖ ﻣﻰﮔﺬﺭﺩ .

پل الوار

درود بر شما دوست گرامی. بهارانت سبز

سلام
و
خوش آمدیدْ

" عمری چکش برداشتم و بر سر میخی که روی سنگ بود کوبیدم. اکنون می فهمم که هم چکش خودم بودم، هم میخ و هم سنگ... "

فرانتس کافکا

ممنون از حضورتان

سوگند صفا پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 ساعت 01:11 http://soogandsafa.blogfa.com

خدا میدونه چقدر عاشق خوندن کتابم...کتاب نو...کتاب شعر...اما خیلی وقته کتاب جدید نخوندم و کیلومتر ها دورم از شهر...از کتابخونه....از کوچک ترین امکانات.....
آرزو میکنم سال جدیدی همراه با علم خوانش و رواج کتاب و کتاب خواتی داشته باشیم

ارزو میکنم یه کتابخونه در سال آینده نزدیک خونه ام باشه...که ساعت ها بدون ذره ای خوردن و آشامیدن شعر و شعر و شعر و کتاب بخونم..ً.
عید همگی تون شاد
یاحق

سلام سوگند جانْ

چقدر حیف که کتابخونتون نزدیک نیست . حتا کتابخانه ی سیّار!!!!
خدایِ‌منْ
آرزو می کنم هر چه زودتر یه کتابخونه ی کوچیک نزدیک منطقه ای که زندگی می کنی احداث بشه که لذت کتابو ببری
خیلی حیفه ...
برات ارزوی بهترین دقایق و دارمْ.

ی دوست دور و نزدیک چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 23:13

من هیچ غمی ندارم که خواندن یک صفحه کتاب آن را از بین نبرده باشد..... مونتسکیو
امشب چقدر دوس داشتم یک اتفاق ی سورپرایز حالمو بهتر کنه ب روز شدنت محشر بود چقدر ممنونم ازت. لذت بردم. عالی بود.
قلمت مستدام مداد جان

سلام کتابدارِ خوبْ
همیشه خوش اومدی " و همیشه لطف داشتی و داری بهم "

ممنونم

الـهه ی آرامــش ... چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 22:05 http://www.spread-of-silence.blogfa.com

سلام .

همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی .

موقع سفر کتاب خوندن خوبه . مثلا تو قطار . من هنوز امتحان نکردم .

شعر در مورد س هفتسین هم خوب بود .

راستی :

بله . یاد کتاب نبودم اصلا . عالیه . اینو خوب اومدی رفیق . کتاب شعر و زمزمه با دوست . تا به حال تجربه اش نکردم .

بودنم جایزه ی من تو این دنیا ؟ وای مداد کوچولو حس خاصی هستش ...

گسترانگی آرامشم ؟ اینم از اون توصیفات کاربردی مختص خودت بودها . خوشم اومد . ازش استفاده می کنم .

من هم برای شما خانوم ، دوست داشتنی های خاصت رو از خدا می خوام که از بهترین راه به دستت برسونه .

سلام جانمْ

پیشاپیش خوش اومدی به دنیا
و امیدوارم کادوهای امسالت از جنس کتاب باشه
که بخونی و لذت ببری .

شاد زی

بزم ایلیا چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 19:27 http://bazmiliya.blogfa.com/

http://s6.picofile.com/file/8240705634/60.jpg

سلام. زندگییتان از غم به دور باد

=============================

وقتی که خاطرات گذشته را مرور می کنیم
ناگهان یاد یک اتفاق و یک شخص خاص می افتیم
که یاد آوری آن خاطره برای ما بسیار تلخ است
و انگار زخم عمیقی بر روح ما زده می شود
و یادمان می آید که روزگاری آن شخص
چگونه با بی رحمی تمام و بدون علت ،
خاطر ما را آزرده کرد ،
اما بر عکس بعضی از افراد در گوشه ذهن ما
یادآورحس های خوشایندی هستند که
با خوش قلبی و مهر بانی ، در لحظه ای شیر ین
برای ما ایجاد کردند و هرگز از یادمان نمی رود .
بنابراین ما هم باید سعی کنیم
خاطرات تلخی را برای دیگران نساز یم
و شر یک خاطرات خوب آنها باشیم .








===========
نوشته های زیبایتان را خواندم

وَ سلام
عکسی که بر نوشته هایتان سنجاق زده اید
حال خوب کن بود و فاز مثبت ...

شادی هایتان پیچان

غم ها اندک

زندگی تان پربارْ

نسرین چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 18:02 http://zemzemehayetanhaye.blog.ir/

من چند تا کتاب نخوانده هنوز توی قفسه ی کتابهام دارم متاسفانه
میخوام توی عید اگه وقت شد اونا رو بخونم به علاوه ی دو تا کتاب از استر که پرونده ی این نویسنده ی محبوب رو فعلا ببندم!
کنت مونت کریستو رو تا قبل عید تموم میکنم ان شالله جلد دوم دستمه!
تو چی قراره بخونی عید؟
شعر هفت سینی ات قشنگ بود با اجازه کپی:))
برای معرفی جدیدم نظر ندادیا یادت نره زود سر بزن منتظرم!

سلام رفیقْ


عید است و هزار خیال در سر
هزار کتاب نخوانده

محب علی رو تمومش کردم به سلامتی
کوتاه بود
جالب بود
جای خالی رو باید تموم کنم هر چند دوسندارم این کتاب تموم بشه / جای خالیشو با یه کتاب شعر پر می کنم .
برا عید ، عنوان چند تا کتاب و دادم به کتابدارمون اگه پیدا بشه می خونم و حتما بهت می گم
امسال می خوام موقع تحویل هم کتاب و تحویل بگیرم


هفت سینِ ناقابلی بود / پیشکش

میام و زمزمه می کنم .

نسرین چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 17:57 http://zemzemehayetanhaye.blog.ir/

اووووووووه چقد طولانی:)

میبینی !!!

شکلکِ‌لبخندِ ملیحْ

طاقچه کتاب چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 16:59

خیلی شیرین بود مخصوصا دعای کتابی و اون جا که می گید نسل‌های کتاب نخوانمان منقرض :)

اما کمی هم از کتاب‌هایی که می‌خوانید بنویسید لطفا

در تلگرام با این کانال کتاب می‌نویسم
@ketabhayam

سلام طاقچه ی کتابی

داشتم فکر می کردم به بچه های فلسطینی
که در حالِ آشوب
انفجار
انقراض .
یک ترکش یک نسل را از هم می پاشد .
حالا اینجا انفجارِ اطلاعات هست در کمالِ‌امنیت ولی هنوز نسلِ کتابی مان پررونق نیست .
افسوس

" بساطِ کتابخوانی مان جور است منتهای مراتب معرفی کتابی آنطور که باید فکر نمی کنم از زبانِ من آن چنان جذابیت داشته باشد "

سعی می کنم چند سطری در مورد چشیدنی ای که پای هر پست درج می کنم " بررسی مختصری برایتانْ "

کانالِ‌تلگرامیِ کتابی تان مانا

شیردل چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 15:39 http://yadeayyam.rasekhoonblog.com/

بنام خدا
با سلام
ای یار دور دست که دل می بری هنوز

چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان

در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز
روزهای آخر یکی از سالهای زندگی را سپری می کنیم و بوی بهار همه را ناگهانی دیوانه کرده است زیرا تمام روزهای سال را گذاشته و این روزها با مشقت زیاد مشغول پاکی و پاکیزگی ظاهر خانه ها شده اند.
وای بر ما اگر نتوانیم قبل از اینکه به ظاهرمان برسیم درونمان را بسازیم و با استفاده از کتاب های زیبا وجودمان را سیراب کرده و آنگاه آماده شویم تا هر روزمان نوروز باشد و عید.بگونه ای که در عید بجای اسکناس کاغذی کتاب های زیبا را عیدی بدهیم و در جوع خانواده و دوستان بجای مشغول شدن با تلفن همراه و رفتن به شبکه های اجتماعی و دیدن تلویزیون اشعار خافظ و سعدی و مولانا و.... را مرور کنیم.امید است که اینگونه شویم.

شعری از زنده یاد قیصر امین پور برای دخترش
بوی بهار می شنوم از صدای تو
نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو
ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو
ای صورت تو آیه و آیینه خدا
حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو
صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر
آورده ام که فرش کنم زیر پای تو
رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام
تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو
امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگی ام شانه های تو
در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
همبازیان خواب تو خیل فرشتگان
آواز آسمانیشان لای لای تو
بگذار با تو عالم خود را عوض کنم:
یک لحظه تو به جای من و من به جای تو
این حال و عالمی که تو داری، برای من
دار و ندار و جان و دل من برای تو

به نامِ نامیِ‌خدایی اشْ

وَ سلام بر دوستِ بزرگ وارم
که نوشته های همیشه خوبی برایمان داردْ
ظاهرمان و باطنمان را آراسته کُنیم که دنیای‌دیگری پیشِ رو داریم فرداها .
واقعا" چه قدر خوب است زمانی که سیراب می شویم از دلِ نوشته هایِ کتابی.

تصمیماتی می گیریم بلند یا بهتر است اینطور بنویسم تصمیماتی اربعه
1 :‌ خواندنْ
2:اندیشیدن
3: تصمیم
4: عَمَلْ
" انتخابی تان نیز زیبا بود "


" پیروز باشید "

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.