مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......
مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......

مداد و این خطّ ؛ کتاب را دو تکّـــه کرد . تکه ای سفید ؛ آن یکی سیاه



این دفترْ به پایان می آید ؛حکایاتش هنوز نانوشته ، هم چنان ماناستْ ؛ آخرِ سال است ، هر کداممان یک دستمالِ نمْ  داریم و یکْ مَنْ

که دستِ جفتشان درد نکند:  غُبارهایِ‌پیر و کهنه را جارو می زَنَندْ ؛ گُلی به گونه ی  خانه یِ کاهگِـــلی می نشانَند و تازگی اشْ مُبارکْ.

فصل؛فصلِ اسفند دود کردنْ است ؛ فصلِ  تکانیدن هایِ تُردْ ؛خانه ی  دل را  تکانی ، فهم تِکانی فصلِ پیدا شدنِ هر چه که در هر چه گُم است

وقتِ‌آن است : سیب را بر لبِ حوضْ

طاق را  ، پُرْ زِ کتابْ

تُنگِ بلورانه یِ ماهی را سیراب کُنیم

وقتِ‌ آن است ببالیم به خودْ که هوا بر چَمَنْ است .

خوش حالیم  کتاب چینـــی مان به راه است  و طبقْ طبقْ کتابهایی که امسال چشیده ایم را به سلامتی بر قفسه هایِ چوبیِ اتاقمان می چینیمْ

و خوشحال تر : همین که پَستی و بُلندیِ این سالِ سختِ شیرین را با کتاب همـــوار کردیم ؛ شُکـــرْ

کتابی بودم اگر، دوست داشتمْ یک آبیِ کم رنگْ قامتِ من را جلدگونی کُند و سیبی سُرخ غُنچه هایِ‌آن آبی را ببویَــدْ . شعری بودم اگر ، دوست تر داشتم در  " خوشا ناگهان بودن عشقْ ؛ شبیه گلی در میان علف‌ها " جانْ می گرفتَم ؛ مدادی بودم اگر ، همان کوچک ؛ همان خُرد که کَلان ها .... آدمِ‌ روزهایِ پرتکرارِ زرد  و آبیِ نشسته بر پشتِ اندیشه یِ دیرینه ام  که روشن به نگاهِ آدم های سرخ و سبزِ روزگار استْ.

خدا " کتاب " را بر ما هدیه داده

زبانِ کتابی را بر ما بخشیده

به فردوسی یک تالار داده

به بزرگی " چشم هایش" را

به شعـــرها " فروغ "

رویِ ماهَش را نَبوسیم چه کُنیم !!!

سالی که دارد از راه می رسد سالِ کتابیِ انبوهی باشد برایِ اندوه ها و شادی ها  و اندوخته هایتانْ .


سوال نوشت : مداد کوچک کیست! تا الآن من را چگونه خوانده اید ، به اندازه ی یک سطر ؛ اگر فرصت داشتید .

شاعر نوشت : خداوندگاری که عشق است،به اندازهء داشتن نه،به اندازهء خواستن می‌دهد.زمین ضرب‌در باغ ،زمین ضرب‌در عطر باران
زمین ضرب‌در شور گنجشک...و آدم که آمد و آدم که دلتنگی‌اش را به سر کرد و آدم که توجیه تنهایی‌ اش شد .گمانم که رازش همین چیزها بود.خداوندگارا! اگر عشق، رنج است ، مرا بهترین دسترنج است.

عسل  نوشت: تو را چه بیاموزم ای زن ؟ کیست که سنجابی را قانع کند به مدرسه رفتن ؟ کیست که گربه ای را به آموختنِ‌پیانو وادارد؟کیست که کوسه ای را راضی کند به راهبه شدن ؟ نخستین بمان . چنان که هستی . بی قرار بمان چنان که هستی . مهاجم بمان چنان که هستی  .... چه می ماند از آفریقا اگر ببرهایش را بگیری و چاشنی هایش را ! از جزیره العرب چه می ماند اگر جلال نفتش را بگیری و شُکوه شیهه اش را ! زن است که شعر را می نویسد و مرد امضایش می کند . زن است که بچّــه را می زاید و مرد در مسیرِ زایشگاه پدر می شود ....  " نزار قبانی " 

سطر نوشت : هیچ چیز از یک کتابِ قدیمی جوان تر نیست. کریستیان بوبن

چشیدنی : انسان شادکام از کریستیان بوبن


نظرات 35 + ارسال نظر
الـهه ی آرامــش ... سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 19:31 http://www.spread-of-silence.blogfa.com

سلام مداد کوچولو .

حال شما ؟

من زیاد خواننده وبلاگتون نبودم اما همیشه حس خوبی می گرفتم از این که خالصانه برام می نوشتید و این که هر چی در ذهن تون هست به سادگی و ادبی بر قلم می یارید . و این که کتابخون هستید . یه شخصیت با فرهنگ و دوست داشتنی و مهربان دیدم شما رو .

سلام بر الهه ی آرامش


الهه ی آرامشی که :
همیشه خوب می خواند و خوب می نامَدمانْ.
مُستدام این کم و زیاد آمدن ها و نوشتن ها

ما نیز خوبیم یک اقیانوس
شاید یک جنگل
یک دنیا حتما".

" پیروز باشی "

بهار پاییزی سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 18:54 http://www.paeazi.blogfa.com

تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی..
نه‏!‏ نگو نه..دل دیوانه ی من کور که نیست..

چه سطری
چه انتخابی

امان از دلِ دیوانه /

خط نسخ ایرانی دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 13:58 http://abadgarkh.blogfa.com

هوالجمیل
بهار گل کاغذی را برسمیت نمی شناسد.

هوا...

کتاب همیشه سبز است در بهار امّا جوانه زدنش حتمیستْ.

سربلند باشید

دختر بهمنی یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 22:10 http://dokhtarebahmani.blogsky.com

من اعتراض دارم

و تا وقتی

"روز جهانی خنده های تو" را

به تقویم اضافه نکنند

من امسال را تحویل نمی دهم

عید باید روز خنده های تو باشد

و آن روز به خانه ام بیایی

و آغوشت را به من عیدی دهی

و چنان سخت در آغوشم گیری

و هوای خنده هایت برَم دارد

که جدایی در تقویم جهان بمیرد.

 

+احوال بانو؟دلتنگ نوشته هاتون شدم:)

سلام جانَــمْ

این دلتنگی متقابل هست ..
خواهم نوشت
هم چنان که خواهم خواند خانه های ِ‌شماها را

" موفق باشی "

یلدا یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 16:30

مداد کوچــــک ... یک حس قشنگ یک صفحه ماندگار یک راز پرامید یک شعر دلنشین یک حرف پر زعشق...
بی تو به سر نمیشود...!!

چه خوب که هنوز فراموش نکرده ای یلدا جانْ . کتابدارِ خوب

بی تو به سر نمی شود.

pouya جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 00:45 http://aftabyazd.persianblog.ir

چون خیال تو

درآید به دلم

رقص کنان

چه خیالات دگر

مست درآید

به میان

سخنم مست و

دلم مست و

خیالات تو

مست

همه بر همدگر افتاده و

در هم نگران!



مولانا

مولانایِ جانْ

چه انتخابی

سپاس

زهر پنجره نوری... پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 13:33

سلام

دلتنگی
واژه ای بی معناست
وقتی تو
در لحظه هایم نفس می کشی
و از دور
به من نزدیکی

هیچ کس مثل من
تو را
با خود ندارد......



#سارا_قبادی

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت / باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود...

محسن سه‌شنبه 11 اسفند 1394 ساعت 21:37

قشنگ ترین آدم هایی که می شناسیم کسانی هستند که
شکست، رنج، مبارزه و خسران را شناخته و راه خود را از اعماق بازیافته اند.....
این افراد قدردان زندگی اند و نسبت به آن حساسیت و درکی دارند که
آنها را از همدردی، مهربانی و نوعی توجه دوست داشتنی و عمیق سرشار می کند.......
آدم های قشنگ اتفاقی
بوجود نمی آیند......


#الیزابت_کوبلر_راس
ترجمه :عباس مخبر
سلام

سلام
چه انتخابیِ خوبـــی .


ممنون

مهرناز.ج دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 21:49 http://mehrnazj.blog.ir

مداد خوبم...
از همان نخستین باری که در خانه کوچکم قدم گذاشتی و خرامان خرامان من را دیوانه و شیدای قلمت کردی، بی اختیار تهِ اسمت میمِ مالکیت گذاشتم.
کوچک برای تو کم بود، بزرگ کلیشه ای و دیگر نفهمیدم چه شد فقط زمانی به خودم امدم که شدی «مدادِ خوبم»
خوب هم برای تو کم است. خوب قلم زدی و ندیدی در پسِ قلمت شکوفه ها رویید و عطرت هوش از سر همه پراند.
برای تو چه بنویسم که تو خود قلمی و صاحب الفبا
صمیمانه ممنونم که هستی. همیشه باش و با بودنت رنگی تازه به زندگی بزن
همیشه موفق باشی مداد خوبم
بیهوشِ قلم زدن هایت، مهرناز.ج

....
سلام مهرناز جانْ
سپاس از یادگاری
راستی : " من این همه نیستم "
جایِ‌خالیِ هر کسی با خودِ عزیزش پر می شود
باور دارم : زنده گی همین لحظه های خوبِ رفتن و آمدن هایِ کسانی ست که هم اکنون حال و احوالاتِ ما را شاد می سازند/
زنده گی را همین الآن باید زنده گی کرد / فردا دیر است

نیما دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 17:13 http://from-sky.blogsky.com

کتاب،
بهانه ای بزرگ برای آشنایی با مدادی کوچک و بزرگ بنیان. .

برای مکاشفه ی کیستی شما باید انبوه واژه ها را کنار زد، تلاشها دو چندان نمود و همت صد چندان.. .کسی که وجودش با اوراق خوانده و مطالب دانسته، در یک مدار واقع شده است، وقتی که قرار است فرق او را از عناصر وجودیش بنویسی آنهم دوباره به مدد کلمات، کمی دشوار است اما ناشدنی نیست.

مداد، خود را کوچک می خواند و این در ابتدا گذراست و شگفتی از آنجا آغاز می گردد که خواننده از همین منفذ کوچک به دالان معانیِ بزرگ و تامل برانگیز سقوط می کند، ارتفاع می گیرد شاید. .. و دلیل تعدد پروانگان مجازی به گِردِ گُل دیجیتالین شما نیز شاید همین امر بوده باشد. .. من نیز عطر متصاعده از متون شما را دریافته ام.
پشتوانه ی متن درست، کوتاه و کارآمد، مطالعه و مطالعه است و این شما را از سایر محافلِ تحریری دیگر، متمایز می سازد.. . توصیه می کنید کتاب را که کلید آگاهیست در هر متن و به هر صورت ممکن.. و ثابت نموده اید که او در هر یک از متون شما کُرسیِ ثابتی داشته و دارد برای خود.. مطالب نوشته، به گرد او می چرخند. ..

شما حتی با پروانه های دست پرورده، دست از این طواف چندین ماهه بر نمی دارید. . میهمانها را مشایعت می کنید تا کتابی بردارند از قفسه ها. .. خاکها را فوت کنند، بیهودگی خود را شاید. .

دست نشانده های خدا با زبان او سخن می گویند و به قلم او مجهزند شاید. .. و به خوبی ها همواره سفارش دارند. .
در این ایام آخرین سال، آرزو دارم که همواره اولین باشید در ستونِ پیوندهای ادبیِ دوستان و همچو امروزه مانا..

موفق باشید

وَ سلام بر ایدئولوژیِ شفافْ " که برای خانه ی کوچکِ ما می نویسد"
خوشحالیم .
از همان ابتدایِ‌خوانشِ بلاگتانْ بارِ ادبیِ واژگان؛ قلم را خم می کند
بی شک قوه ی نوشتاری تان به حدی بوده که گاه گاهی قلم شکسته حتّا .
این اغراق نیست ؛ که اصل است
تعارف نیست که حقیقت است

لا به لایِ نقطه خط ها این قسمتتان را واقعا" شایسته ی تشویق می بینم
، او در هر یک از متون شما کُرسیِ ثابتی داشته "
ما همیشه به "‌او " وصلیم و شاید آن طور که باید در توصیفش گفتنی هایِ‌بکر را نگفته باشم
امید که : کوتاهی ام را ببخشدْ
و اُمیدی دیگر : که همراهیِ شما خوانندگانِ روشن باعثِ ادامه ی این مسیر باشد .
ممنون از حضورِ سرشارتان
" سربلند باشید "

یک طاقچه کتابی دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 16:30

چه کار کنیم که نیاز خواندن در سایرین ایجاد شود؟؟؟

سلام
خوش آمدید .
وَ نیاز همان چیزی که ما به دنبالشْ هستیم
یک جسم جاندار نیازهای مادی ،معنویِ بی شماری دارد که زنده گی اش را بر پایه ی آنها مستحکم تر می سازد
نیاز به آب داریم که عطشمان را
نیاز به خوراک داریم که گرسنگی مان را.
این خودِ شخص هست که باید طالب باشد ؛ جرقه باید زده شود توسط خودِ شخص "
شخص که راضی شد " کتابخانه و مدارس" دست به دستِ هم و چرخه ی خواندن تکرار می شود و نیازِ خواندن بی نهایت است ؛ چرا که دانایی بی نهایت است .
بیاییم نزدیکِ عید کتاب هدیه کنیم به دوست/اشنا / رفیق
بیاییم هدیه ی تولد و هدیه مراسم های مختلفمان را کتاب در نظر بگیریم
باشد که با کتاب " آرامشمان را تثبیت کنیم "

" سپاس از حضورْ "

pouya دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 00:10 http://aftabyazd.persianblog.ir

آرزویم این است:

آنقدر سیر

بخندی که

ندانی غم چیست!



سهراب سپهری

...............
..........
.....

زندگی شستن یک بشقاب است.

زندگی یافتن سکه ده‌شاهی در جوی خیابان است

زندگی «مجذور» آینه است

زندگی گل به «توان» ابدیت؛

زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما؛

زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفس‌هاست.



زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ؛

پرشی دارد اندازه عشق..

سهراب سپهری

دلارام یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 17:27

هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد
اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری
خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن
به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری
بگو چقدر برایت ارزش دارند
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود
و روزی با اهمیت نخواهد گشت
همراه با عشق

گابریل گارسیا مارکز

انتخابیِ قشنگی بودْ

ممنون

دلارام یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 17:27

خوب سلام بر مداد کوچک دوستانت همه حرفی زدند کسانی که با تو هم سخنن هم کلام هم ذهن هم دل تو میگویی م انها تا اخر را میخوانند گفته بودی مداد کوچک را بنویسم
یک سطر یک خط
مداد کوچک مدادی است که بدنه اش از ساقه میناست ومغزش از گابرگهای مینا هر وقت مینویسد عطر و.بوی گل میدهد همچون مینا بوی عطرش باقی میماند در میان نوشته ها وچقدر معطر میکند این صفحات سفید بی عطروبو را....

دلارامِ خوبْ
زمزمه ی پاکِ حیات
سبزتر از خوابّ خدا
" زنده باشی "

دلارام یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 17:13

خدایا...
وقتی تو از جنس بی نهایتی،
پس من چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود؟!
من با تو معنا میابم و تو امید می‌بخشی به ناامیدی های این روزهایم
و من چنان در این دریای بیکرانِ رحمتت غرق میشوم که تمامِ ناممکن ها برایم ممکن می‌شوند
و تمام قفلــها کلیــد
و تمام آشوبــها،آرامش.
خدایا ...
دنیای محدودم را با حضور خودت وسعــت ببخش
تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم
به آرامشی خواهم رسید که دیگر بی قراری‌ها سهمِ روزهایــم نمی‌شود
و من می مانم و خدایــی که بودنش حالِ دلم را خوبِ خوب میکند ...

عالی

بهارپاییزی یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 01:07 http://www.paeazi.blogfa.com

سلام حافظ کتاب و مداد عزیز..
شما و این همه خوبی رو نمیشه خلاصه نوشت.
با این حال،جمله واره ای،شبیه یک پر از زیبایی طاووس...یک برگ کوچک از درخت تاک...:
یک بانوی دریا مهر،سپید قلب،کتاب بدست...
ملکه ی سبایی که قصر کاغذی اش سراسر عشق است و عشق است و عشق..
بی اغراق
دوست دارمتان...

سلام
کتاب ، دانایی ست ؛ دانایی ، کتاب است بی شک
بهار پاییزی را با خانه ی مستحکمِ شعر و دل نوشت " گرامی " می دانم و گرامی اش می دارم ؛ چرا که حرفهایش آرام بخش روزهای طوفانی بود
کتاب این بالِ کاغذی " انسان " را تسکین ؛ چنان که آب " آتش " را .
ما نیز دوستتان می داریم . من و یادِ این خانه
سپاس

مهران شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 15:37 http://kamidirtar.blogfa.com/

یک کتاب دوست به معنای واقعی!
این بهترین عبارتی بود که برای جواب سوالتون به ذهنم میرسه.
امیدوارم همچنان به رسالتتون که آشنا کردن دیگران با دنیای زیبای کتاب هاست ادامه بدید و موفق باشید.

وَ متشکرم از حضورتان که
این :

یک طرفِ جواب
و طرف دیگه ش : سوال نوشت رو توی یک سطر خلاصه کردید

سپاس "‌رودی به کویر می رود "
خوشا رود ؛ خوشا دریا
که به کویر می رسد .

ندا شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 15:37

سلام
مدادکوچک رو با خاطره دانشگاه میخوام بنویسم
حقوق داشتیم ؛ امتحان حقوق : یادت اومد!
ما همیشه پشت سر هم میفتادیم و امدادهای غیبی :)
داشتم سوال 2 رو ازت کپی می کردم
بدون این که ذره ای ناراحت بشی.
یه هو دیدم می گی ندا
چه رازی ه تو این تمیز نوشتنت
من دیگه تا اخر جلسه امتحان خندیدم
از همون خنده هایی که تو همیشه ته دلی .
یا اون زنگی که با شهبازی " شبکه " داشتیم
آینه شکست ته کلاس.دست بچه های زنجانی ...
دست تو درد نکنه / ختم به خیر شد
بلند گفتی اینه خودبینی شکست
کلاس یه هو یه جو کاملا" صمیمی به خودش گرف
همیشه توی شادی و غم اولین دوستم بودی و هستی .
این جام خونه راحتیه . مدادت و تیز کن که همیشه بنویسی

سلام ندا
راسته که می گن " خاطره "‌چیزِ فوق العاده ای ه ؛ بزاریش چمدونِ خاطره هات و درشو قفل کنی و کلیدش و مدام توی جیبت تکون بدی
خاطره " خوشه ؛ گُله ؛ دوریِ نزدیکه "
یادت به خیر ؛ تو، دانشگاه ، بچه های کلاس
من کلی خاطره دارم ازت ؛ لهجه ی شیرینِ تو منو یادِ انگورایِ درشتِ باغِ پدربزرگم می ندازه
شیرین ؛ شیرین ْ شیرین


خاطره ی روزیکه به بهانه ی گرفتن مدرک دانشگاهی اومدی رو هیچ وقت فراموش نمی کنم ، یه روز بود ولی یه دنیا خوش گذشت .

مرسی که هستی ؛ بدهکارِ مهربونیاتم
با اون حلواهایی که برام همیشه ی خدا میاری . آش دوغ
دیگه چی بگم من ؛ کلی مراقبّ خودت و خوبیات و رشته ی خوشگلمون باشْ.

صادق شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 01:38

به نام خدا
سلام
مداد کوچک را سهره مفتونی میبینم در آسمان ادب رها ، بال هایی از جنس ورق و طعامش واژه .
و مراست امیدی گران چون کور سویی در ورطه ای

============
گفتا به من در نیمه شب
پنهان بیا پنهان برو

در باغ پر ریحان من
خندان بیا گریان برو

گفتا که بر کس ننگرم
بر عاشقان عاشقترم

در خان من گر آمدی
با جان بیا، بی جان برو

گفتا اشارت ساز کن
این گفتگو را راز کن

با سر بیا در پیش من
افتاده و خیزان برو

گفتا که من یک آتشم
سوزنده و هم سرکشم

با من درآمیزی اگر
با آتشی سوزان برو

من او شدم در او شدم
بیخود از آن یاهو شدم

گفتا در آخر این سخن
بی خود شدی حیران برو... !


"مولاﻧﺎ"

به نام و یادشْ

سلام

سپاس از سطری که در لابه لایِ‌اوراقِ مداد کوچک درج کردید

هر چند هرگز نشانی از شما ندارم و نداشتمْ

" هر کدام از دوستانی که تا به الآن گذرشان به اینجا افتاده ؛ خوانایِ همیشگی بودند هرچند دور ؛ هرچند تر مَجازی ؛ که پسِ هر مَجاز ؛ حقیقتی بوده باارزشْ "

هر کدام اندیشه ای داشتید بلندتر و شیرین که از خدا اُمید سبزانگی این اندیشه ها را برایِ تک تکتانْ دارم.
راستی انتخابی تان از " مولانا " بسیار زیبا بود

pouya جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 00:48 http://aftabyazd.persianblog.ir

به هرکه عشـــق به من می دهد

ســـــلام ...

سلام می کنم به باد،

به بادبادک و بوسه،

به سکوت و سوال

و به گلدانی،

که خواب گل همیشه بهار می بیند!

سلام می کنم به چراغ،

به «چرا» های کودکی،

به چالهای مهربان گونه ی تو!

سلام می کنم به کوچه،

به کلمه،

به چلچله های بی چهچه،

به همین سر به هوایی ِ ساده!

سلام می کنم به بی صبری،

به بغض،

به باران،

به بیم باز نیامدن نگاه ِ تو ...

باور کن من به یک پاسخ کوتاه،

به یک سلام سر سری

راضی ام !



یغما گلرویی

هر چه گنجشک بلد بودم

از شاخه پرید

منم و پنجره بسته شعر.

شاعر

" ممنونم از همراهیِ همیشگی تانْ "

دختر بهمنی پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 00:09 http://dokhtarebahmani.blogsky.com

آدم های عاشق نوشتم رو دوست دارم،این آدما کسایین که هنوزم فکرشون،منطقشون سرجاشه،هنوز نبض احساسشون میزنه،لطیفن...حساسن...بذار ساده تر بگم انسانن هنوز...
نوشتن عادت خوبیه،عادت خوبی دارین...


+بی آنکه
چیزی بگویی
قدم هایت
تندتر میشود
به خانه میرسی
لابه لای کتابت
شعری ست
که سیگارت را
روشن میکند

سلام بر دختر بهمنی که تازه دستِ دوستی بابلاگِ‌شعرهایش بسته امْ
جایِ خوبیست
خانه ی خوبیست
ممنون که میهمانِ مداد کوچک بودید و هستید
لطفتان مُدام بانو.

محسن چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 21:33 http://noor8286.blogfa.com

سلام

آمدی طبعم شکوفا شد,بهارانی مگر؟؟؟
صورتم شد خیس خیس از شوق,بارانی مگر؟؟؟
خواستی گرد فراموشی نگیرد قلب من
لحظه ای از چشم این آیینه پنهانی مگر؟؟؟
شرط کردی خالی از یادت نباشد خاطرم
خود که صاحب خانه ای ,ای خوب!!!
مهمانی مگر؟؟؟!!!

ممنون از انتخابی خوبتانْ.

سوگندصفا چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 13:35 http://soogandsafa.blogfa.com

یلااااام مداد کوچک...

مداد کوچک در ذهن من یک کتابدار ست..
یک خانومی که شاعرانه هایی به شیرینی همیتن پست می گوید...

عسل نوشت....
شاعر نوشت.....

کتاب معرفی کن مداد کوچک..
شعر..
رمان..
داستان...
زندگی نامه شهدا....
و مخصوصا شعررررر‌.....
برقرار باشی

سلام بر سوگندِ صفا
ممنون که مرا کتابدار خطاب کردی
حتا رویایش هم ؛ لذیذ است.
امیدوارم روزی برسد که کتابدار واقعی باشم و مشاوره ی کتابی بدهم
امیدوارم .
ممنون ازتْ

کتابخانه استادداوود کلاته خیج چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 12:14

من از خدا خواستم تا به من کمک کند دیگران را همانطور که او دوست دارد دوست بدارم .خدا گفت سرانجام مطلب را درک کردی .....
چه زیباست که بوی بهار می آید
بوی نو شدن ها
ببین برگهای نو از راه می رسند
چه زیباست که قبل از تن پوشهایمان نگاه هایمان را نو کنیم
و بر این باور باشیم که سال نو قطعا درخشانتر از سال پیش است
و سال برآورده شدن آرزوهایمان

آشنایی من با وبلاگ مداد کوچک را ماهها پیش دوست عزیزی باعث شد و چقدر برایم جذاب بود و به دلم نشست و ماه گذشته نیز دز یک فضای کتابی با مینا جان آشنا شدم و چند روز گذشت تا فهمیدم مینا همان مداد کوچک است و چه ذوقی کردم از این اتفاق ...
آشناییهایمان بی حکمت نیست
قلمت مستدام ایامت بکام سال نوات درخشان

وَ سلام
چه دنیای کوچکی داریم
و چه دل های بزرگی
دوستی با شما کتابدارها برای من تازگیِ عجیبی داره
انگار سالهاست که میشناسمتون
خونگرم ،‌صمیمی و مهربانْ

" روزهاتون سرشار از شوروشوقِ کتابی "

بانو چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 01:04 http://raghsegandomzar.blogfa.com

مداد کوچک دوست خوش سلیقه و خوش ذوق نادیده

سپاس بانویِ‌باران هایِ‌آرام

ممنون از حضورتان

فرجی سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 21:39

سلام
درد هایی که برایِ خداست ، خیلی زیباست
وبلاگ مفید و ارزشمندی دارین
دستمریزاد

سلام
خوش آمدید جنابِ‌فرجی .
خوشحالمان کردید راستش.
مُستدام حضورتانْ

صحاف سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 19:07

چقدر زیباست این خوش ناگهانی بودن عشق

این لبخندی که می تراود در بهار جان

http://s1.picofile.com/file/7983035264/heavenly_love.jpg

44 سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 18:00

سلام
:)
نوشته هات خیلی قشنگ بودن
خوشم اومد
موفقیاتت روزافزون

سلام بر
44
!!!!

خوش آمدید

نشناختمتانْ ولی .....


نشانی تان

ایمیلی !

فجر سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 08:24

مداد کوچک ژرف نویس است که هیچ مداد غول آسای هم حریفش نمی شود داد ِ کتاب بر زبان دارد آراسته با واژه های نو و تصاویری جذاب.نگاهم را نوازش می دهد.
درود بر مداد کوچک نویس.
آبی ات بی کران
مهمان این لینک باش
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=259481

سلام بر فجر
ممنون از نگاهِ زیبا و لطفِ آبی ات
لینک " آبیِ سرشاری بود " شهری به رنگِ‌آسمان
برایت :


http://8pic.ir/images/gy8kwp1hiv8ykntwm9pg.jpg?w=480&h=349

نسرین دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 21:26 http://zemzemehayetanhaye.blog.ir/

برای مداد کوچک یا همان مینای خودم:
وقتی شناختمت اول صدا آمد بعد تصویر یک صدای شاد و سرزنده که هیچ لهجه ای پشتش نبود انگار متعلق به هیچ کجا نبود یا مال همه جا بود کسی چه میداد!
صدایت زندگی بود همانقدر شاد و رنگی رنگی و پر از انرژی های خوب
بعد که تصویرات آمد عاشق ابروهای کمانی ات شدم:) از هیجانت به شوق آمدم و از رویایی بودنت شگفت زده شدم
مینایی که شناختم پاهاش رو زمین نیست پاهاش داره رو ابرها سیر میکنه و دلش تو آسمون. همه چیز رو عین کتابها خوب و شیرین میبینه رفاقت رو عشق رو زندگی رو همه چیز براش فراهمه و این همه چیز شاید اول و آخرش دوستی و انس و الفت با کتاب باشه.
یه قفسه ی پر و پیمون از خوندنی ها که سرتر از همشون کتابهای مستور خود نمایی میکنه!
چند بار خوندی روی ماه خدا رو ؟؟
دقیقی هنرمندی و استعداد خوبی تو ردیف کردن واژه ها داری ای کاش قدرت رو بدونن و تو رو به کتابخونه ها برگردونن!
دستمال نم دار را که کشیدی و برق انداختی خانه ی دلت را برای من جا باز کن جای تنگ اذیتم میکند!
زندگی پر فروغ و چشمایت پر از شادی عشق
زندگی ات پر از آرامش در کنار یه شاهزاده ی معرفت
که کارش عشق کاشتن تو دل آدم هاست
و پولش رو خرج کتاب میکنه نه سیگار!
در آخر هم اینکه ما خاطر خواهتیم رفیق)

وَ سلام
بر رفیقِ جانی
یادم نمی رود " شبکه ای که وصل کرد رفاقتمان را تا به الآن "
تا به امروز
یک روزِ‌بهمنیِ‌برفی
صدا بود و لبخند ؛ پشتِ یک جسمِ‌سخت ... بعد تر ها دست دادیم و دوستی ها شروع شُد ؛ اصلا" خدا تو را به من داد که کتاب ردو بدل کنیم یا آتشِ دوستی مان را داغْ ؛ خدا چه قدر بزرگ بود و هست ؛ و مَستور برایِ من که در جستجویِ‌آبیِ بی کران بودم ؛ سازِ آرامِشْ نواختْ . هزاران باره خوانده ام و حس دل چسبی دارم نسبت به روی ماهِ خُدا " شبیهِ عیدانه یا شبیهِ بویِ فراموش نشدنیِ عشق ، هر چه هست تمام ناشدنیستْ "
آن دستمالِ نم چه قدر معجزه می کُند ؛ چه برقی انداخته تک قابِ گلدارِ ملیله دوزیِ یادگاریِ‌خواهرم را ؛ و آن کتابهایی که از مشیری برای هر سالِ تولدم به من داده ای با یک امضایِ‌کوچکِ حالْ خوب کن ؛
و امّــا دلم ؛ جایت در دلم محفوظ " تا ابدْ "
دوستدارِ دوستت دارم هایتْ .مینا

چه قدرْ این کامنتِ من طولانی شد ؛ چشم ها اذیت نشوند یک هو
عذر

نسرین دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 21:19 http://zemzemehayetanhaye.blog.ir/

بوی خداحافظی میده این پست بانو

من در این میانه مانده ام
رفتنم حتمی باشد
یا ماندنم حتمی ترْ.

توکل به خودِ زیبایشْ.

نیلوفرانه دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 21:15 http://niloofaraneha.blog.ir

مثل همیشه،
متین، آرام، دوست داشتنی و پر معنا..
موفق باشید.

سلام
و

ممنون که میهمانِ لحظه هایِ کتابیِ مدادِ کوچک بودید .

شیردل دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 20:42 http://yadeayyam.rasekhoonblog.com/

بنام خدا
با سلام
دوست خوب و گرامی سپاسگزارم که با تمامی مشغله ای که داری رسالت خودت را انجام میدهی و برای دوستان همراهت چند کلمه می نویسی و کتاب معرفی میکنی.
در مورد سوال:باید بگویم با همین کوتاه نوشته ها احساس می کنم جای خوبی نزد دوستان عاشق کتاب پیدا کردی و خواهی داشت و لذت خواندن و نگاه کردن بر کتاب را توانسته ای خوب بنا بگذاری.
اما در مورد خونه تکونی باید گفت:در این زمانه که همه بنحوی گرفتارند
خونه تکونی رو از اینگونه باید انجام دهیم :
دیگران را ببخشیم حتی آنهائی که به ما خوبی نکرده اند!
نه برای اینکه لایق بخششند!
به خاطر اینکه ما لایق آرامش هستیم و نباید آرامش خودمان را با دلخوری از دیگران بخطر بیندازیم.
مرحوم آغاسی در جائی فرموده بود:

گر چه قران را مرتب خوانده ایم
از قلم نقش مرکب خوانده ایم
سوره ها خواندیم بی وقف و سکون
کس نشد واقف ز سر یسطرون
سر حق مستور مانده در کتاب
عالمان علم صورت در حجاب
ای برادر عالمان بی عمل
همچو زنبورند لاکن بی عسل
خوشا بحال شما و دوستانی که میتوانند زنبور عسل دار باشند و گر نه در این دنیا زنبور زیادند و......
سلامت و شاد و موفق باشی.
با احترام

بنام خدا

وَ سلام بر جنابّ شیر دل
که همیشه حال و هوای خانه را با شعر ها و بریده هایی از کتابها داشته و دارد
خدا را شُکر .
در خانه تکانیِ دلهامان هوایِ دوستان را داشته باشیم و همانطور که گفتید : بخشش/بخشش/بخشش
دو بخش دارد و واقعا" خوب مصدریست ؛ به فعلش برسانیمْ
ممنونم از حضورتان / سربلند باشید و جاوید

صحاف دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 19:32

مداد کوچک

بوسه فرشته ای که زیباست ونگاهش جاری است در تلولو انوار مهربانی

شمیم خیال را فراموش نخواهم کرد

و به یاد دارم روزیکه آن مجسمه ی زیبا را با لبخند ...

یادش به خیرْ

شعرهاتان مُستدامْ.

مداد کوچک دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 18:04 http://medadekuchak.blogsky.com

خوانندگانِ خاموش و روشنِ زیادی میهمانِ مداد کوچک بودند ؛ تمامی شان را سپاس و لبخندشان را از تهِ دلْ خواهانم .

برایتان آرزوی بهترین روزها و دقایق را ....

این " منْ " دارد می نویسد :

چند قَدَم مانده به عید
آب و جارو بزنیم
خواب را خاک کُنیم
که بهاران بیدار .

شکلکِ‌لبخندِ ملیحْ.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.