
به خاک می آیی
به خاک می مانی
به خاک می بالی
خاک نِمی خوری هرگز
شناسنامه ات را هجی کنی ؛نوشته شُده متولّــد کُدامین نیکْ سال و ماه و بِهْ روزی
نوشته نشده :از خاک و به خاک.
مَحصول مشترک پدر و مادر قِید شُده
نوشته نشده :به که پیوند خورده ای.
کتابی که شناسنامه ی من و شُماست ، شناساننده ی اصلِ ماست
مَـــحصولی را نیز مُشترکیــم با قَلَمِ مان ؛ محصول ِ مشترک ِ این دو کوچَکْ
دست و قلم ( قَدَم بماند برای ِآخر ِکارْ)
وَ َ "کتاب" نامی ست
که مربّع ترین فَرد ؛ موجّـــه است به نگارشش در چهارچوب ِ موضوعی ِخودش
در چهارچوب ِپندار ِ خودشْ.
اینجایی که هم اکنون هستیم و لَبالَب گوشهامان و گوشواره هامان را تیز می کُنیم
با کتاب پیوندی داریم : عَمیق؛ واجب ؛ حَـــلال
پیوندی روزانه با این قریب ِ دور با این قوت ِغالِب .
بیائیــــــم سراسر علم بپاشیـــم ؛ یقینا" روزی دست رنج ِ تمامی ِ خواندنی هایمان
را جایی حک خواهیم کرد در ذهن ِ آنهایی که قبل از ما به دنیا "خوش" می آیندْ
زیبا نگاشت : ابر دارد روحَت ، رود در اسمِ تو دنبال ِ خودش می گردد ؛ آب نزدیک ترین حالت ِتوست ؛ بروم خاک شوم .
بزرگ نگاشت : شاعر تا از خویش نرهد ، شعرش شعر نخواهد شُد ؛ شعر ِشاعر تا از خویش نرسته ؛ حدیثِ نفسْ است و اگر از خویش رها شود حدیثِ عشـــق .
چشیدنی : از آهو تا کبــوتر ِ قاسم صرافان
مدادِ کوچک : این حصر ِقلم ؛ نام ِ اعوذ است و به والله ؛ آزاد بیا کز قلَمــمْ ؛ کام بگیری
سپاس از ایدوئــولوژی پنهان بابت ِ طرح ِ فانتزی اشْ.
به خاک می مانی
به خاک می بالی
خاک نِمی خوری هرگز
شناسنامه ات را هجی کنی ؛نوشته شُده متولّــد کُدامین نیکْ سال و ماه و بِهْ روزی
نوشته نشده :از خاک و به خاک.
مَحصول مشترک پدر و مادر قِید شُده
نوشته نشده :به که پیوند خورده ای.
کتابی که شناسنامه ی من و شُماست ، شناساننده ی اصلِ ماست
" معیار ِ هویّــت سنجی ِ مَلوسی ست "
ما محصول ِ مُشترک ِ آن دو بُزرگْ ، چشم و چشمه هایمان وصلْ به آن دو مَـــحصولی را نیز مُشترکیــم با قَلَمِ مان ؛ محصول ِ مشترک ِ این دو کوچَکْ
دست و قلم ( قَدَم بماند برای ِآخر ِکارْ)
وَ َ "کتاب" نامی ست
که مربّع ترین فَرد ؛ موجّـــه است به نگارشش در چهارچوب ِ موضوعی ِخودش
در چهارچوب ِپندار ِ خودشْ.
اینجایی که هم اکنون هستیم و لَبالَب گوشهامان و گوشواره هامان را تیز می کُنیم
با کتاب پیوندی داریم : عَمیق؛ واجب ؛ حَـــلال
پیوندی روزانه با این قریب ِ دور با این قوت ِغالِب .
بیائیــــــم سراسر علم بپاشیـــم ؛ یقینا" روزی دست رنج ِ تمامی ِ خواندنی هایمان
را جایی حک خواهیم کرد در ذهن ِ آنهایی که قبل از ما به دنیا "خوش" می آیندْ
زیبا نگاشت : ابر دارد روحَت ، رود در اسمِ تو دنبال ِ خودش می گردد ؛ آب نزدیک ترین حالت ِتوست ؛ بروم خاک شوم .
بزرگ نگاشت : شاعر تا از خویش نرهد ، شعرش شعر نخواهد شُد ؛ شعر ِشاعر تا از خویش نرسته ؛ حدیثِ نفسْ است و اگر از خویش رها شود حدیثِ عشـــق .
چشیدنی : از آهو تا کبــوتر ِ قاسم صرافان
مدادِ کوچک : این حصر ِقلم ؛ نام ِ اعوذ است و به والله ؛ آزاد بیا کز قلَمــمْ ؛ کام بگیری
سپاس از ایدوئــولوژی پنهان بابت ِ طرح ِ فانتزی اشْ.

سلام بر حسین
سلام بر راه حسین
سلام بر هدف و منش حسین جواب: چه سلام های قشنگی
زلال به عشق الهی /
هر کس که پای بدین سرزمین نهاد و تو را دید سلاح خویش را به تو می سپارد مگر آن که دل نداشته باشد و یا جمالت را نبیند.
اما من هم دیده ای داشتم و صاحب دلی بودم
آن وقت که جمال و کمال تو را در کنار هم دیدم حواسم جملگی ستایش بر آستان تو نهادند
دست از جان بشستم تا شاگرد مکتب عشق شوم. اما در این مکتب درس استاد چنانم در دل نشست که تا به امروز سر از شاگردی او برنتافته ام.
نوشته رامین ترجمه شجاع الدین شفا جواب: سلام
و
خوش آمدید
چه ارسالی زیبایی.
لطف کردید
راستی!!!
نام و نشانی این کتابدار چیست!
از وبلاگ آقا نیما خدمت شما هدایت شدم و خوشحالم تو این جنگل وبلاگهای پوچ و کپی پیست یکی مثل شما هست که قلمش اصیل و روح نوازه...
موفق باشی و پاینده... جواب: سلام و خوش امدید مرد میانسال
حتم دارم بلاگ شما از ان خوب جاهاییست که می توان به تماشایش نشست.ممنون از حضورتان
در گوشه ای از شرح معانی آن آمده: "آرایههای ادبی گاهی زیباییآفرینند و گاهی مددگر معنی" ..
دریافتم که انشعابات دیگر معنایی نیز برای آنچه ترسیم نمودم وجود دارد، البته همت قلمتان..
موفق باشید جواب: یک تصویر به قدری قلم را وسوسه می کند که ادمی را وامیدارد واژه ها را بر مجاز خلاص کند.تصویر با من حرف زد؛ از طرح ناب شما سپاس
درسی که مرور می کنی عاشوراست
هرجا که عبور می کنی عاشوراست
ای وارث زخم های هفتاد و دو تن
روزی که ظهور می کنی عاشوراست
" جلیل صفربیگی " جواب: ممنونم
من هیچ وقت بلهش فک نکرده بودم
کتاب تو رو تا کجاها میبره مینایی:)
دوست دارم پست های مدادی ات رو
فقط سر هجی ضمه گذاشتی گمونم باید فتحه باشه نه؟ جواب: ممنون نسرینِ جانْ.
کتاب یار و یاور ِ همیشه ی من
سرشْ سلامت و سرتون سلامت
به ضمّ ِ ه /احساس می کنم درسته .اره!
نوشتمش هجی " هر جور دلمان خوش بیاید " اسوده بخوانیم
سپاسگزارم که بهم سر زدین وب پر محتوایی دارید بهتون تبریک میگم . جواب: واگویه های نسیم
مگر ممکن است آدمی فراموش کند آدمی را که در سه نقطه چین میهمان ِشعرهایش بود.
محال است
" خوش آمدید "
سلام
خوش شدهام خوش شدهام پاره آتش شدهام
خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم
خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم
قدر لحظاتی را که برایمان قرار داده اند بدانیم و از کتاب و خواندن و آموختن لذت ببریم زیرا دنیای فانی آنقدر زودگذر است که نمیتوان وصفش کرد بنابراین حداکثر توان را برای ساختن فردائی بهتر باید بکار ببندیم بدون غرور و تکبر و خودخواهی که آفت همدلیست.
سربلند و پایدار باشی برای گرفتن دست دیگران. جواب: بنام خدا
" خداوندا ؛ در دفتر حضور و غیاب امروزت
حاضری زدیم
حضورمان را بپذیر و جایگاهمان را در کلاس بنده گی ات
در ردیفِ بهترین ها "
سپاس
اما نمیدانم چرا این جمله ی " ازخاک هستیم وبه خاک بر میگردیم "
روحم را می فشارد شاید رفتن وهجر سخت است شاید دوری سخت است نمیدانم
از خاکیم و به خاک ....
روزی خواهیم رفت ؛ دوری سخت است
ولی این دنیا
کجای این دنیا ....
کوتاه سخن
زنده گانی مان به امید خدا و توکل به او .
دلیل ماندگاری شعر حضرت حافظ و اشعار شاعران بزرگ دیگه . اهل قلم ، دلشون بوده و هست . نیت پاکشون و دوری از منیت . جواب: سلام بر الهه ی آرامش
ممنون از نکته ی خوبت
حدیث عشقشان پایا
دلم ....
تنگ می شود گاهی ...
برای حرف های معمولی
برای حرف های ساده !
برای " چه هوای خوبی ! "
" دیشب شام چه خوردی ؟ "
برای " راستی ! ماندانا عروسی کرد . "
" شادی پسری زایید . "
و چقدر خسته ام از " چرا " ؟
از " چگونه " !
خسته ام از سوالهای سخت،
پاسخهای پیچیده !
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچهای تند
نشانه های با معنا،
بی معنا !
دلم ....
تنگ می شود گاهی
برای
یک " دوستت دارم " ساده،
دو " فنجان قهوه ی داغ "،
سه " روز " تعطیلی در زمستان،
چهار " خنده ی " بلند ....
و
پنج " انگشت " دوست داشتنی . . . .
مصطفی مستور جواب: حرف که می زنی
من از هراس طوفان
زل می زنم به میز
به زیر سیگاری
به خودکاری
تا باد مرا نبرد به آسمان.
لبخند که می زنی
من
- عین هالوها-
زل می زنم به دست هات
به ساعت مچی طلایی ات
به آستین پیراهنت
تا فرو نروم در زمین.
دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرو رفته ای
در کلمه ای انگار
در عین
در شین
در قاف
در نقطه ها
مستور
خیلی لطف کردی انتخابی ات مرا سر ِ ذوق آورد.سپاس
در خاک
دوباره از خاک
شعر و شاعر و رهیدن از خود
نویسنده ی ما چقد خود پیوند داده مطالب مختلف را و لذتبخش نوشته ی تحویلمان داده.
خداقوت.. جواب: سلام
در این خاک جمع شُده ایم
همدیگر را در این خاک و بوم یافته ایم
و دوباره اندر خاکیـــم.
این شعر و حدیث عشق را در فتح خون خوانده بودم
چند سال پیش / بسیار لذیذ و عزیز آمد در خاطرمان و برایتان .
وَ
ممنون که مداد کوچک را نویسنده خطاب کردید
کتاب خوانی بیش نیستیم.
زنده باشید