حرف های ِ یک دقیقــه ای !
شُما که غریبه نیستید ؛سیمای ِکتابْ ؛ یک عاشقانه ی آرام استْروزانه ها را از دیار ِآشتی ؛از خم چمبرْ؛ از آهو تا کبوترْ باریدَمْ
وَ چشم هایَشْ را ... باشَد برای ِبَعدْ
تحت ِهیچ شَرایطی قانِع نَشُدم؛سراسیمه پلّه ها را ، یکی یکی ؛ دو تا دو تا ؛پلّه پلّه تا ملاقات ِخُدا
خدا خانه داردْ برایَمْ ؛ من که گُنجشک نیستَم
وَقتـــی دلی
......روایت ِآتش و عَطَش است این دستور زبان ِعشق ؛ قصّــه ی روشَنْ است این هبوطـــ
اسماعیلْ؛ روی ِ ماه ِ خُداوند را ببوس ، رُک و پوست کنده
سنگچیـــن کُن زن زیادی را
زنْ به رنگِ طاووس؛ به رنگ ِکلاغْ
تَرغیب کُن دُنیا را رایحه ی نجابت سَرْ کند
اشکِ مهتاب را درآوَرَد
دُنیا هم ؛ زَنْ است
؛
لبخندِانار را ببین
اوّلین تماس ِتلفنی از بهشتْ
ناگهان فرشته
سرپناه ِ کاغذی را از یاد مَبَرْزیبا نوشت :مُشک را گفتند :ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ ،ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ.ﮔﻔﺖ:ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ ،ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ!«فیه ما فیه»
زیبا نوشت ایضا" : بیماری ِشگفتی در جهان هستْ وَ آن خواستن ِچیزیست که نَداری " مائده های زمینی "
مداد کوچک : واژه هایی که برچسب ِ ادبی می خورندْ نشستنشان بر دل ، رَسما" ادبی ست .
حالم خوب است
هنوز خواب می بینم
ابری می آید
و مرا تا آغاز روییدن...
بدرقه می کند.
سید علی صالحی
عالی
هزار ساله که رفتی، من هنوز پشت شیشهام
موهاتو باد برده، عطرش جا مونده پیشم
حال و روزم خوبوخوش نیست
بیتو ناآرومم
به یادت که میافتم، نگرانت میشم ...
میثم یوسفی
گفتم اول چو کبوتر کنمش زود شکار
دیدم آخر که کبوتر منم، او شاهین است
قاآنی
ﺑﮕﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟
ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ
ﺑﻪ ﺩُﻡِ ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮐﯽ ﺑﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻏﻢ ﭼﻮﻥ ﺳﻨﮕﯽ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺷﯿﺐِ ﯾﮏ ﺩﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ!...
"ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ ﺑﺮﻭﺳﺎﻥ"
چگونه عشق نمیرد به دوره ای که جوانان
به جای حافظ و سعدی کتاب گاج بخوانند
#غلامعباس_سعیدی
سلام
اول اینکه....
عذر میخام که دیر به دیر میام
مخصوصا ایندفعه...
بخدا سه هفته ست ننوشتم و نت نیومدم زیاد
مهمونی ها و....خلاصه عذر..
ممنونم واسه تبریک عزیز دلم.........ممنونم....تولد خودتم مبارک........
سلام
این چه حرفیه !!!
خانه ی خودت
هر وقت دوسداشتی بیا ؛ در ِ خانه مان به روی اشنا باز است
ممنون بابت تبریک
سلام.....با عنوان "رقص فصل پاییز" آپ هستم....
+لطفا پست "برمی گردم" و تکنه آن را مطالعه بفرمایید[گل]
سلام
چشم
حتما" سر می زنیم.
سلام[گل]
آرام قدم بگذار.....
برگهای پاییزی سرشار از شعور درختند و خاطرات سه فصل را به دوش میکشند
آرام قدم بگذار...بر چهره ی تکیده ی آنها...
این برگها حرمت دارند.....
آغاز سال تحصیلی مبارک[گل]
هم قدم با پاییز
همه دلها پاییز
" مبارک این مهرِ دوست داشتنی بر شما"
زندگی کن و لبخند بزن
به خاطر آنهای که از نفست آرام میگیرند
و به امیدت زنده هستند
و با یادت خاطره میسازند
نمیدانم در زندگیت "بهترین"چیست اما
همان بهترین را برایت آرزو میکنم!
بیکرانه در کلمات شگفت زاده شدم
شگفتا که در این دقیقه سرشار از کشف این باد برهنهام ..
رودها برمیآیند ؛ کوهها برمیآیند ؛ بادها برمیآیند ..
و آدمی هنوز از خیل خوابآلودگانِ زمین است.
شگفتا که من پیش از تولد خویش
با مرگ به معنا رسیدهام ..
بیکرانه
به رویایی پوشیده از حریر نور و نماز
لبالبِ هوشم در این دقیقه دور !
{ سید علی صالحی }
سانسورم کنی دیگه نمیام کامنت بذارما گفته باشم:))
دیروز خوش گذشت درسته که تو اصلا اعصاب نداشتی:))
سعی کنی برای دفه ی بعد آماده شی
اینقدم غر نزنی:)
پست دلچسبی بود مخصوصا بندهای اولش که بازی قشنگی بود با اسم کتابها اما این اواخر یکم گنگ شده بود مضمون!
مداد نوشت عالی بود مینایی مث همیشه
و زیبانوشت ها
واژه چینی تو شبیه خوشه چینی است درست همانقدر دقیق و لطیف و حساس چینش کلمات کنار هم خوشه های طلایی گندم را میماند در خرمن طلایی
من به سلامتیِ
نان و نمکی که در کتابخانه ی مرکزی با هم خورده ایم
کامنتت را تایید کردم دوست ِ جانی
معرفی ای نخواهم داشت فعلا" ها
وقتش نیست .وقتش نرسیده
" در مورد این پست
به سلامتی ِ 31 روز ِ شهریور
31 کتاب ِ خوانده شده و کتابهایی که بیشترشان یادم بود
را استفاده کرده ام
دستم باز نبود برای چیدن/زیبا چیدن"
ممنونم
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ که
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷند
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻧﺒﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﺎﺑﻮﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
ﻣﺜﻞ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﮐﺴﯽ
ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺎﺻﯽ
ﺻﺪﺍﯾﯽ
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﯽ
ﺗﮑﯿﻪ ﮐﻼﻡ ﻫﺎﯾﯽ ...
ﺍﺻﻼ
ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ
ﻧﯿﻤﮑﺖ ﺩﻭﻧﻔﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﺪ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ
ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ
ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺍﺯ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯾﺖ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ...
باید باشند هدیه هایی که یادگاری اند...
ﻣﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭘﯽ باید
ﺷﺎﻫﺪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﺭﯾﺘﻢ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﺖ ﮐﻨﻨﺪ...
ﺣﺘﯽ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﺧﺎﺹ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ
ﺣﺲ ﺷﻮﺩ...
ﺩﺳﺖ ﺧﻄﯽ ﮐﻪ
ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻠﺮﺯﺍﻧﺪ
ﻋﮑﺴﯽ ﮐﻪ
ﺍﺷﮑﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ...
ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ...
ﻫﺮ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺵ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﯾﺎ ﻏﻢ
ﭘﺮ ﺍﺷﻚ ﺷﻮﺩ،
ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯼ..
کدام سحرگاه چلچله ریز روشنی دیده ای
که از تحمل یکی بوف شب خوان خسته نگذرد ..
گلی نه گوشواره ی این شاخسار شکسته ،
نسیمی نه مسافر این خانه ی خراب !
از این بادیه پس چه دیدی
که قرار بودن باد را
از بوته ی راه نشین بی خبر می پرسی !؟
خانم!
دکمه ی سردست پیراهنم
همین جا افتاده بود ..
کلید و کبریت و چند واژه ی ساده برایم کافی ست ،
دیر به خانه برمی گردم
شاید هم هرگز !
{ سید علی صالحی }
و دوباره پاییز...
یک کتاب دلچسب
فنجان داغ از چای
و عینکی که به چشم میزنی...با عشق
میشود پاییز را سر کرد با این لذت های خرد و اندک
سلام بانوی زیبا نگاشت ها
پاییزتون مبارک..
"وَ
دوباره
این باد
بادِ وزان
خزان
نَهان
لذت پاییز را ببریم "
کتابها را چونان دانه های مروارید بر گردن وبت آویخته ای
زیبا وهنرمندانه
شمیم ِ خیال
" خیال می کنم
بی عشق نمی توانم دوام بیاورم"
عشق کرده ام برایتان کتابی بخوانم
با نام ِ
رویای ِ رویت از احمد عزیزی
هر آن مستی که بشناسد سر از پای
از او دعوی مستی ، ناپسند است
دلی کز عشق جانا دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی ، از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی ، عشق بند است
و گر در عشق از عشقت خبر نیست
تو را این عشق ، عشق سودمند است
عطار نیشابوری
چه انتخابی ///عالی
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور، ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
"قیصر امین پور"
دلم میخواست بهتر از اینی که هست سخن میگفتم
وقتی که دور از همگان ، بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی
معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست!
آسوده باش، حالم خوب است ..
فقط در حیرتم
که از چه هوای رفتن به جائی دور
هی دل بیقرارم را پیِ آن پرنده میخواند !
به خدا من کاری نکردهام
فقط لای نامههائی به ریرا
گلبرگ تازه ای کنار میبوسمت جا نهاده و
بسیار گریستهام ..
{ سید علی صالحی }
عجیبه واقعا کامنت های من قورت داده میشه اینجا؟؟؟
من واقعا" نمی فهمم
همه این رو میگن/کو نظراتم؟؟؟
بلاگ اسکای ِ خواهر ناتنی ِ بلاگفاست
هیچ بهش نرفته
مثل مرد می مونه
مرد و حرفش
قورت دادن سهمش نیست.
ﻋﺎﻗﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﭼﻴﺰ ﺧﻮﺑﻴﺴﺖ ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻳﻮﺍﻧﮕﻰ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ …
ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭﺳﻂ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺭﺍ پیشنهاد میکنم.
ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ، ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﻰ ﻣﻨﺖ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ …
ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺨﻨﺪﻯ ، ﻫﺮﮐﺠﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻰ.
ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺗﻮﺳﺖ ...
ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﻰ !
ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ، ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﻴﮑﻨﺪ !
ﻫﺮﮔﺰ ، ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﻓﺮﺩﺍﻯ ﺧﻴﺎﻟﻰ " ﻧﺒﺎﺵ.
ﺳﻬﻤﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ " ﺷﺎﺩﻯ ﺯﻧﺪﮔﻰ "، ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﮕﻴﺮ.
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ "ﻣﻘﺼﺪ " ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺟﺎﻳﻰ ﺩﺭ " ﺍﻧﺘﻬﺎﻯ ﻣﺴﻴﺮ " ﻧﻴﺴﺖ !
"ﻣﻘﺼﺪ " ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﻗﺪﻣﻬﺎﻳﯿﺴﺖ ، ﮐﻪ ﺑﺮﻣﻰ ﺩﺍﺭﻳﻢ !
ﭼﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﺵ !
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺒﺎﺵ ،
ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻣﺸﺘﯽ ﮐﺎﻩ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺩﻫﺎ.
مرتبط نبود اماقشنگ بود خواستی تایید نکن .همین که بخونی کافیه .زنده باشی
اصلا من دیوانه ی همین
گاه به گاه
رفتن و امدن هایت بانو....
ممنون از این همه لطف
ما کوچیک شمائیم دربست./
متشکرم فراوان
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﮕﻮ
ﺣﻼﻟﻢ کند ﻫﻨﻮﺯ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ
بابت شعرهای جالبتان ممنونم
سلام
دو سه بار متن اینجوری نوشتم خیلی حال میده
نوش جونت
نوش جونمون این متنی که خلق کردی
:)
@}-----
لذت خوندنشو تقدیم می کنم به اهالی ِ کتاب و کتاب خوانی وشما و خوانندگان ِ خاموش ِ بلاگم که خاموش ها زیادترند این جا
ممنون که بر مداد کوچک لطف ها دارید
چه زیبا
امروز به جشن امضای یه کتاب رمان دعوت بودم متاسفانه فراموش کردم
حیف شد
دست شما درد نکند از معرفی این کتابهای زیبا
چه عالی
جشن امضای یک کتابْ .....
روزهاتون اناری ِنابْ
بنام خدا
سلام
اگر چه مدادت کوچک است اما قلبی بزرگ و فکری بلند داری که مطالبی دلنشین و جذاب برایمان می سازند.
شما که غریبه نیستید ، دلمان برای مطالب قشنگتان تنگ شده بود...
شماکه غریبه نیستیدخسته شدم نه خسته نشدم.ادای خسته ها را در می آورم.هنوز دره ها و کوه های شمیران صدای پاهایم را می شنوند توی باران،توی برف،زمستان و تابستان. اگر دوباره به دنیا بیایم کوهنورد می شوم(چه کیفی داره کوه).
موفق و پایدار باشی
سلام
از این که مخاطب های مداد کوچک هر کدام سلیقه ای به خرج می دهند در نوشتن
برایم جای بسی خوش حالیست
شما با نام خدا می آغازید و این وحشتناک خوبْ است
شما که غریبه نیستید
شاید
باران ببارد
شاید
بر کوه بزند
شاید
بر سقف ِدلْ
سه نقطه چین .
کوهنوردی خیلی کِیف دارد .
زنده باشید و زنده گی کنید
سلام عالی بود وب منم سربزن
سلام
چشم /سر می زنیم
سر پناه کاغذی را از یاد مبر
و
زیبا نوشت
و حرف مداد کوچک دلنشین بود...
خداقوت همیار یار مهربان.
نوشته هایتان نفس و جانی دوباره است بر این یار خموش!
ممنون کتابدار ِ خوبْ
دارم سعی می کنم
به سلامتی ِ شهریور ماهی ها کتاب ها را بچینمْ.
" این متن گُنْگْ استْ "
!!!
سلام....
به به
...
حس خیلی خوبی دارم وقتی
ب وبتون میام....
زیبا نوشت خیلی فوق العاده بود....
لحظه هاتون شاد
تو عزیز خواهی ماند حتّـــــا اگر فاصله ها .....