مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......
مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......

مُجـــازیم ؛ مَجـــــــازی بیاراییم تا حدَّشْ


1 (288)


دُنیا آن قدْر کوچـــــک است که؛ در صفحه ی کوچــــک تلویزیون ِ‌شما جا گرفته استْ ؛ چَند اینچ جا که این قدر دلْ بَندی نیاز ندارد.

عَجیب بازار گرمی می کُنَـــد این فنّــاوری ِ خانه آباد ؛که خیلی ها را خانه نشین کرده

چه فَضای ِ پیچ در پیچی دارند این مَجازی شبکه ها .....

وَ

هُویّتشان تنها بَسته به یک چراغ ؛ وابسته به یک چشمک ، به رنگِ ســَبزْ

حالا چرا بین ِ این همه رنگ "سبز را "

سبز حرکت است امّا این جا حرکتی داریم مَگَرْ !

سرتاسَر ایست و بازبینی ست و بازدگربینی و این لایک ِ لَعنتی

چه فایده ای دارد!!!ایستاست

تنها زمانی سود دارد که حرف ِ کتابی ای رد و بَدَلْ شودْ ؛ این جور وقت ها آدم یک جور ِ خاصی " ویژه " می شَوَد

حالا اگر نویسنده ای هم دعوت شود به گروه " ویژه تر " هم خواهد شُد .

در غیر این صورتْ ؛ زمان ، پَـــر باز می کند و گیر انداختنش  دور از نَظَرْ

بی زمان بودنْ ؛ غیر منظم بودن و آخرشْ آشفتگی ست ... و کتاب دارد فَدا می شود

اینجاست که همین " کتاب" در نقش ِ جوجه اردک ِ زِشتْ نمایان می شَوَدْ

نگاه ها کم لطفْ تَـــرْ ؛ وابستگی ها کم رنگ تَـــرْ  و کتاب گوشه ی اتاق /چه اوضاعی !!!

همانند ِ قَندی که در چای حل می شود در کتاب ها حل می شوم ؛ خَمِ کاغذ خمَمْ نمی کند

نگاه ِ نامهربان ِ نامهربانان بر کتاب .....


غم نگاشت : گــنجشکی بر سرِ جنازه ی گُربه ای می گریست که خُدایا اکنون با این همه زنـــده گــی  چه کُنمْ !!

شاعر نگاشت: چو نیک در نِگری عشق ِ ما مَجازی نیستْ؛حقیقتی پسِ هر پرده ی مَجازی هست

چشیدنی  : نوشتن ؛ همین و تمام ؛ از مارگاریت دوراس

چشیدنی 2: شمیم خیال از مینا صحاف امین

نظرات 33 + ارسال نظر
روزالی پیرسون پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 10:40 http://degardisi1.persianblog.ir/

چقدر خداوند بزرگ است
درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترینش را به تو ارزانی می دارد

+آپ هستم...

با تشکر

چه خدای خوبی داریم .

مجید شفیعی دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 15:31

سلام

روزی درختی، الان کتاب

:)
@}-----

............
سلام

چه خوبْ

روزی روزگاری .............

محسن یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 22:04 http://noor8286.blogfa.com

سلام

آرام شده ام؛
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را
باد برده باشد

تاریخ را ورق زدم و مطمئن شدم
هرگز کسی پیاده به جایی نمی رسد

ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻤﻴـﺸـﻪ ﻋﺮﺻﻪ ﯼ ﭘﻴﭽـﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳـﺖ
ﺁﺩﻡ ﮐـﻪ ﺻﺎﻑ ﻭ ﺳـﺎﺩﻩ ﺑـﻪ ﺟﺎﻳـﯽ ﻧﻤﯽ ﺭﺳـﺪ!


ﺣﺴﻴﻦ ﻃﺎﻫﺮﯼ

الــهه ی آرامــش ... یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 21:35 http://www.spread-of-silence.blogfa.com

چشمتون روشن . بی بلا .

....
الهه ی ارامش
همیشه ارام باشی به یادش.

علی یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 15:27 http://vpsroyal.com

سلام دوست عزیز

وبلاگ قشنگی داری. ولی حیف نیست تبدیل به سایتش نکنی؟!!!!!
ما طرحی رو ویژه وبلاگ نویس ها ارائه کردیم تا این دوستان به راحتی هرچه تمام تر صاحب یک سایت بشن.
اگر تو هم مایل هستی که یک سایت داشته باشی میتونی روی کمک ما حساب کنی. لطفاً یک تیکت به بخش فروش هاست ( لینک در آخر متن ) ارسال کن و حتما در تیکت قید کن که وبلاگ نویس هستی و آدرس وبلاگت رو هم قرار بده. چون این طرح فقط و فقط ویژه وبلاگ نویس هاست.
دیگه بقیه کارها رو بسپار به ما و فقط منتظر نام کاربری و رمز عبورت باش.
اگر در این زمینه نیاز به مشاوره و راهنمایی داری میتونی هر روز از ساعت 10 تا 17 به سایت ما بیای و از مشاوره آنلاین استفاده کنی.
از لحظه ورودت به سایت ما در کنارت هستیم.
شماره تماس بخش مشاوره:
02166315167
آدرس سایت:
vpsroyal.com
لینک ارسال تیکت:
http://www.clients.vpsroyal.com/submitticket.php?step=2&deptid=5
موفق باشی دوست من .

خسته دل شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 22:10 http://khastehdel44.blogfa.com

هر که دایم نیست ناپروای عشق
او چه داند قیمت سودای عشق

عشق را جانی بباید بی قرار
در میان فتنه سر غوغای عشق

. . .
. . .

دیده ای کو تا ببیند صد هزار
واله و سرگشته در صحرای عشق

بس سر گردن کشان اندر جهان
پست شد چون خاک زیر پای عشق

...
...

چشو دل آخر زمانی باز کن
تا عجایب بینی از دریای عشق

خیز ای عطار جان ایثار کن
زانک در عالم تویی مولای عشق

( دیوان غزلیات عطار )
=================

سه رَه پیداست.
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر،
حدیثی که‌ش نمی‌خوانی بر آن‌دیگر.
نخستین: راه نوش و راحت و شادی .
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی.
دو دیگر: راه نیمش ننگ، نیمش نام،
اگر سر برکنی غوغا، وگر دم درکشی، آرام.
سه دیگر: راه بی‌برگشت، بی‌فرجام

آشنا شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 21:30 http://sazedel20.blogfa.com/

... همین روزهاست که خودم را یک جایی گم کنم
نه ... این بار پشتِ دود سیگار نیست
یا میانِ انبوه واژه های بی سرانجام
یا در سوگِ نیمه رفاقت های گاه و بیگاهی
این بار
در کوچه پس کوچه هایِ کودکیِ کسی
که زود بزرگ شد
نیمه برهنه
عصیانی
شورشی
و با دلی پر بزرگ شد
کسی که این روزها ... عجیب خسته است!


نیکی فیروزکوهی

در نیزار
پرنده ای اندوهگین می خواند
گویی چیزی را به یاد آورده
که بهتر بود فراموش کند....


"تسورا یوکی"

سلام .

بروز هستم مداد کوچک .

چشم

سر می زنیم حتما"

صحاف جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 21:53

عطر بودنت در دیبا زیباست

ممنونم

سلام
خیلی ممنونم

صلاحی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 10:37

دنیای مجازی دنیای خوبی نیست
مرسی از مطلبت دوست خوبم.

majazbaran shodeim

خوب و بد ما دچارش شدیم ...
خوشا آن کس که دچار شدنش خوش باشدْ
خوشا من
خوشا تو
خوشا ما
خوشا همه ان ها که کتاب را لایک می کنند
و " کتاب " را هنوز هم دارند.

ممنون لطف کردی سمیه جان .

محسن پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 21:03 http://delkadeheman.blogfa.com/

سلام
دعوتید به دلکده من

سلام
و
سپاس از دعوت
"چشم"سر می زنیم .

الــهه ی آرامــش ... پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 20:57 http://www.spread-of-silence.blogfa.com

سلام خانوم .

بنویسید و ادامه بدید . نوشتن در اینجا خیلی خوبه . به من که لذت می ده .

سلام جانمْ
نوشتن هنر ِ خوب ِ بشرْ
ارمغان ِ خوبی که می توانی ؛ پیاده اش کنی روی صفحه ی زنده گی ات.

ممنون از لطف ِ شما.

دلارام پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 12:44 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

دخترم!
باید همیشه مردانگی و جسارت را یاد بگیری. اما یادت بماند، هر چند ساله که شدی، به هر جا که رسیدی، هر سختی که کشیدی، و به هر کس که دل سپردی، پشت تمام مردانگی ها همیشه جایی برای زنانگی هم بگذاری! شاید خدا یک چیزی می دانسته که این همه ظرافت را نهاده رویِ دوش ما زنها، این همه ناز گذاشته تویِ چشمهایمان و این همه کرشمه تویِ صداهایمان...!
باید یاد بگیری که سهم ت از زنانگی تنها انگشتان باریک و بلند و موهای تا روی شانه هایت نباشد، باید به گونه ای از زن بودنت لذت ببری که حتا پوشیدن یک شال رنگی شوق بنشاند درون چشمانت! یا از خریدن یک دستبند یا یک انگشتر ساده و ظریف زنانه لبخند بنشیند رویِ لبهایت و با کوچکترین تغییری دنیایت رنگ و بویِ نشاط بگیرد و حتا برایِ لحظه ای غم های نشسته تویِ سینه فراموشت ‌شود.
در کنار همه ی اینها روی پای خودت ایستادن را بیاموز. گاهی سخت بودن را تمرین کن. شاید بشود دفعات زیادی بیفتی و مجور باشی خودت به تنهایی زانوهایت را صاف کنی و گرد و خاکِ لباس هایت را بتکانی و بلند شوی.. حتا شاید زخم هایی هم برداشتی. اما لازم است دخترم. لازم است در این دنیا خودت بتوانی از پس خودت و دنیایت بربیایی..

در جستجوی یک زن
تو هرگز
آن چه را که آرزومندم
به من نمی‌بخشی
من در جستجوی یاری همدمی‌ هستم
زنی که دست بر پیشانی‌ام بگذارد
با او احساس کنم
که در خانه ام هستم ...


{ آنتوان دو سنت اگزوپری }

بهار پاییزی چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 19:05 http://paeazi.blogfa.com

دردمان این است که می بینیم
معشوق جلوی چشممان در تصویری که از ما برای خود می سازد
با ارزش ترین فضیلت هامان را حذف میکند و ضعف ها٬ نقص ها و جنبه ی مضحک وجودمان را برملا میکند...
و دیدگاهش را به ما تحمیل می کند٬ وادارمان می کند خودمان را با چیزی که او در ما می بیند منطبق کنیم..
. و همیشه فقط در چشم کس دیگری که محبتش هیچ ارزشی برایمان ندارد فضیلت مان آشکار می شود٬
استعدادمان می درخشد٬ قدرتمان فوق طبیعی جلوه میکند
و چهره مان بهترین چهره می شود !
برهوت عشق
فرانسوا موریاک..
چه کرده اند این شبکه های مجازی با زندگی امروز ما....
بوی نارنج و حناهای نکوبیده بخیر...

می خواهم انصراف دهم از مجازستان
کلا" تمام تمام ناشدنی ها را تمام می کند
" تماما"

روزالی پیرسون چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 15:57 http://degardisi1.persianblog.ir/

باید بدانی روزی میمیری و برای این مردن آماده باشی
اینگونه بهتر میتوانی تا روزی که زنده هستی درگیر زندگی باشی

+ممنون سر زدید

انتخابی ِ خوبی بود ؛ ممنون

سیمین چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 13:01 http://www.blogfa.com

زل زده ام به عکس هایت
در شبکه های مجازی
اما چه سود
هیچ کس با تصویر خورشید در برکه
گرم نمیشود

حسن آذری

چه زیبا .
ممنون
واقعا" هم همینطوره.

pouya چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 09:29 http://aftabyazd.persianblog.ir

در خواب ، جمال یار خود می دیدم

وز باغ وصال گلی می چیدم

مرغ سحری زخواب بیدارم کرد

ای کاش که بیدار نمی گردیدم ....

ابوسعید ابوالخیر

در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میزهای مدرسۀ مسلول
از لحظه ای که بچه ها توانستند
بر روی تخته حرف «سنگ» را بنویسند
و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.
من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ای است که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند.
فروغ

انجمن جلال آل احمد دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 20:18 http://JALALEBAJALAL.BLOGFA.COM

سلام

این شکلک !!!......
خوش آمدید.

فاطمه ضیاالدینی دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 19:59 http://29azar93.blogfa.com

تمام ندانسته هایم را کتاب ها می دانند... وای بر من اگر نفهم بمانم!!!

سلام یار گلم...

مهربان صمیمی ام چه خوب است خدایی که تو را آفرید.

سلام بانوی ِ شاعر
چه خوب که خدا ما را افرید نقطه سرِ خطـــــّ

سید حسین دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 18:40 http://hossain.blog.ir/

سلام
اگر کتاب ناتمام بماند ، گوی عقل را خودزنی کردیم ...
موفق باشید ، مثل همیشه زیبا و شیوا بود

سلام
این هم حرفیست ؛ خیلی ممنونم از نظرات خوبتون

ترسا دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 10:51

سلام دوستم.
احوال شما؟
خوب باشی و شاد.
غرض احوال پرسی بود و رفع دل تنگی که حاصل شد.
بدرود.

سلام
خوبیم ممنونم .
واقعیتش وقتی پیام های شما عزیزان رو می بینم
خوش حال
بابت مهربانی یتان
سپاس .

کتابخانه باهنر دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 08:53

سلام هایکوجان
گرچه مدادت کوچک است اما اندیشه های بزرگی را که پروراندی به روی کاغذ می نشاند(کاغذ!!؟)
اگر نبود فضای مجازی چگونه میافتیم شمارا

سلام
به روی کاغذ مجازی می نویسیم
ولی دوستی هامان حقیقی اند به والله ....
سپاس از حضور

صحاف یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 22:16

ممنونم از چشیدنی 2

مهرت را مثالی نیست

دارید ما را شرمنده می کنید بانو .

جواد مهدی پور یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 18:16 http://javadms1509.blogsky.com

فناوری اطلاعات هر قدر هم با سرعت تمام بدود به گرد راه کتاب نخواهد رسید
این را من از جلد کتاب خواندم
وقتی بسته است ، جهانیست بنشسته در گوشه ای
و وقتی باز میکنی که بخوانی اش ، دنیا دنیا باهات حرف دارد و صمیمانه مصاحبت میکند با تو
اما فناوری خیلی بیرحم است
بدون اطلاع قبلی و بی اجازه وارد حریم اشخاص می شود و به یغما میبرد داشته های مردم را
بیچاره مردم که کتاب رابه نرم افزار ترجیح میدهند
نت و فناوری اختیار از دست آدم می رباید
در حالی که اختیار کتاب در دست توست
به کجا چنین شتابان را باید پرسید از کسی که کتاب را روی طاقچه گذاشته و با نت سر گرم است !!!!

سلام و عرض ادب محضرتان
مداد کوچک ما فوق العاده از کتاب می نگارد
از کتاب باید نوشت
از کتاب گفتن را باید کتاب کرد تا رونق بگیرد و جان بخشد به جان آدمیان

زیبا و نغر نوشیتد مداد کوچک ژرف اندیش
سر بلند و نویسا باشید همچنان ..

فناوری اطلاعات در این قرن حرف ِ اول را .....
ولی کتاب حرف های بیشتری دارد
ما خیلی هوای هم را داریم ؛ با دوستان انعطاف داریم
با خانواده
کتاب هم رویَشْ.

ممنون از حضورتان

جاده یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 16:26 http://514313.blogfa.com/

سلام. با نسرین موافقم. ملوکانه نوشتین
من در چالش فکری عجیبی با این مدرنیته لامصب هستم که خاستگاه همه اینها رو کفرستان میدونم و فارغ از روح توحیدی... پس از باب اینکه یسبح لله ما فی السموات و الارض ( نفرموده من فی السموات والارض) هر پدیده ای روح دارد. هر چه در زمین و آسمانهاست یُسبِّحُ. یعنی تسبیح میکنند. همیشه تسبیح میکنند. هرچه که هست. هرچه یعنی نه فقط جانداران. هر چه مخلوق است یسبح. حتی اگر فضای مجازی هم که باشد. کسی اگر حلال زاده باشد فرق میکند با حرام زاده. عدالت خدا را به کنار... که فرمود فالهمها فجورها و تقویها... فجور و تقوی همه جا هست در همه نفس ها هست اما حلال زاده نسبت تقویش خیلی بیشتر از فجورش است. این شبکه های مجازی هم به دلیل این غرب زادگیشان ( بخوانید حرام زادگیشان ) آن را فاقد روح توحیدی میدانیم و فجورشان را بیش از تقویشان. بنابراین هرقدر هم که کار کنید زحمت کشیده اید برای عالم کردن یک حرام زاده ای که هیچ وقت لیافت امام جماعت شدن و مرجع تقلید شدن ندارد.
اوه مای گاد . چقدر حرف زدیم و چه حرفهایی....
مداد کوچک ببخشاید ما را...

سلام و ممنون از نظر بزرگوارانه تان.
درجه اخلاص هم هست حتا ؛ میزان را هم داریم؛ چه ها که عطا نکرده مهربان بی همتا ؛ تعادل اگر برقرار ؛ غرب زده گی ها به کنار ؛ دل زده گی هم نخواهیم داشت؛ تا چشم کار می کند چاق مردمی داریم و چاق تر مردمانی.دارند رژیم می گیرند به تعادل برسند.بیاییم این رژیم را برای مجاز محیط ها بگیریم ........راستی حرف های خوبی زدید حلال زاده.سپاس

شیردل یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 16:17 http://yadeayyam.rasekhoonblog.com/

بنام خدا
سلام دوست عزیزی که با نوشته های زیبایت مدادت کوچک شده
اگرچه نگرانی بجائیست برای اینکه با تمام فرصت های خوبی که شبکه های مجازی برای همه دارند،میتوانند باعث آسیب های زیادی (خصوصا به ارزش های سنتی و دوام خانواده ها) گردد که یک مورد آن هم خواندن کتاب و حس لمس کردن کتاب و ورق زدن آن و رفتن به درون قصه ها و رمان ها و....میباشد.اما مطمئن باشید اینگونه نخواهد ماند و این شبکه ها هم عمری دارند و وقتی مردم ما به این نتیجه برسند که باید از هر چیزی درست استفاده کنند و به آن اعتقاد پیدا کنند و به اعتقاد خود عمل نمایند ،شذایط بگونه ای دیگر خواهد شد.
اما مطلبی در ارتباط با شبکه های مجازی:
چه دنیای ست این دنیای مجازی ...
مجازی است و درعین حال مملو از انسان های واقعی
اما….
خنده هامان ، شکلک ..
گریه هامان شکلک…
وخودمان تنها یک عکس…
بی صدا حرف می زنیم...
بی صدا فریاد می زنیم…
بی صدا زار می زنیم …
وبی صدا می شکنیم ...
گاهی ندیده رفاقت می کنیم و.....
در پایان جملاتی از کتاب «یک عاشقانه آرام»تقدیم می کنم:

من سال ها بود که فکر میکردم این همه خواندن بیهوده است، بیماری ست، و در پی باد دویدن است. من حس می کردم و زیر لب می گفتم، که راه های پیچاپیچ را در کتاب ها پیداکردن و در کتاب ها پیمودن، کار کودکان است، اما باز هم در لابلای کتاب ها پی چیزی می گشتم که نمی دانستم چیست.

سلام . این سطر اول نوشته تان را واقعا خوب دیدم.لطف کردید ؛ بی صدا بودن دردناک است و دیگر هیچ.بیاییم صحیح گونه طی طریق کنیم.مجازی را توام با کتاب.

ندا یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 15:25

بهت افتخار می کنم
فاصله ها مجازی ان همش
ای کاش هرگز بزرگ نمی‌شدم
و نمی‌فهمیدم
که پدرم به من دروغ گفت...
“هر چیز را در خاک بکاری،
روزی سبز خواهد شد
و این لطف خداوند است”

چرا کسی نمی‌فهمد؟!
من سال های زیادی انتظار کشیدم
اما مادرم سبز نشد

خودت سبزی
انتخاب به این سبزینگی ....

دستت درد نکنه نداجان.

دریا یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 15:16 http://aseman2071.blogfa.com

حکایت رفاقت من با تو
حکایت "قهوه" ایست که امروز با یاد تو تلخ تلخ نوشیدم ...
که با هر جرعه بسیار اندیشیدم...
که این طعم را دوست دارم یا نه؟
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن...
که انتظار تمام شدنش را نداشتم...
تمام که شد فهمیدم .. باز هم قهوه می خوام...
حتی تلخ تلخ!

تا یادت می کنم
باران می آید...
نمی دانستم
لمس خیالت هم
وضو می خواهد!
پابلو نرودا

دریا یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 15:16 http://aseman2071.blogfa.com

سلااااااااام. واااااای چه عکس قشنگی ..

خیلی زیباست. حسابی سر ذوق اومدم.ممنون مداد کوچک عزیز

سلام
خوش حال که ذوق دار بوده
ممنون

نسرین یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 14:06

چقدر بند اول نوشته ات قشنگ بود یه تحیلی جامعه شناسانه با یه قلم ادبی آفرین:)
حالا اگر گروه برای ادبیاتی ها جا نداشته باشد چه؟؟؟؟
چه تعبیر بامزه ای کتاب در نقش جوجه اردک زشت نمایان میشود و چقدر حرف حقیه این حرف مینا واقعا آفرین

ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻧﯿﺴﺖ … ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﺒﯿﻨﯽ … ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﺪ … ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﺒﯿﻨﯽ …
دنیا کوچک است و بزرگ
واقعیتش کتاب تا این حد پیش رفته /جوجه اردک زشت

نسرین یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 14:04

من جوک هاشم دوس دارم:))
کلی خانواده رو باهاشوئن شاد میکنم:))

این که عضو لبخندانه باشی یا خندوانه
هیچ هم بد نیست
مانده به استفاده ات .
امروز برای این مَجاز کلی وقت داشتم و ناپرهیزی کردم .
پریشان را یافتم
انجمن شعر

فجر یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 13:51

دنیای مــــــجازی دنیای کوچکی است ...و
به تبع آن آدمهــــــای کوچکی هم دارد ٬
بغیر یکسری استثناء ..
درگیراین دنیـــــا و آدمهــــــایش نشو، پاگیرشان نشو ،درکشان کن و بـــــــرو ...
اینجا همه هستند اما هیچکس نیست..
اسیرت میکند و خیالــــــــباف ......
درگیرش نشــــــــــــو!!!!!!!

رد شدن خیلی قشنگه

مثل همین بادی که بر شانه ی بی کسی ِ کسی می زَنَد و رد می شودْ

تند و تیز

صحاف یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 12:52

این دنیای مجازی ،دنیایی است پررمز وراز

دوستانی را برایت به ارمغان می آورد

که نظیرش را هیچ کجا نمی یابی

لحظه هایت با آنها زیبا می شود ورنگین .

دیروزمان خوب بود ممنون از بودنت

نگاه ِ خوبی دارید به مجازی ها
راستش درست که این همه درگیر مجازیم
حق می دهم که خیلی ما را به هم مرتبط کرده بانوی ِ شعر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.