مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......
مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک

هر چه اینجاست ؛ قلم و کاغذ و میز حتّی ؛ پیـــرتر می شوند جز کتاب هایی که هر روز ؛ هر روز .......

با کتاب برَقصیِِِِــــــــــمْ


کتاب رنگی


در این کوچه پس کوچه های ِ زندگی  کسی هَست  که با کتاب برَقصَــــد ْ
 وَ اندیشـــه ای نیکــــ را  از کتاب وام بِگیـــرَد
به یاد آوَرَد که هر لحظه لحظه ی بودَنَش ؛ جَشن گرفتنی ست .
در حیات ِ خلوت ِ ذهنم کتابی کاشْته اَ م  که دارد جَوانه می زَنَد
دارَد  سَبز می شَوَد
می خواهَم روشنای ِ وجودش باشم
می خواهَم یک دل ِ سیـــر آبَش دَهَم و دانه اش
کتاب همْ آدم است
آدم ِ روزهای ِ خاموشـــــی و نُقْــــــره ای
" سَبزانه ی مُهمــّیست "
خیلی به کارَت می آیَد
اگَر و َ تنها اگَر
با رقص ِ کلماتْ به جای ِ نالیـــدَن ؛ بالیـــدَن را

ماه نوشت : بگیر فطره ام امّا مخور برادر جان؛که من در این رمضانْ قوت ِ غالبَم غَمْ بود . اخوان

خاطر نوشت : همین که در خاطرَم فکر می کنم ؛ گاهی به یاد ِ منی ..برای هفت پُشتم کافیست؛ اگر نه ....مارا چه به آرزوهای بُزُرگ

چشیدنی : " وقتی دلی "  را از محمد حسن شهسواری

نظرات 35 + ارسال نظر
جواد .. چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 19:25 http://javadms1509.blogsky.com

با سلام و عرض ادب محضرتان مداد کوچک بزرگوار و گرامی

کتاب غذای روح بشر است
من روحم گشنه است
وکتابی که یارای قوت لایموتم باشد نیست
من چیکار کنم ؟؟!
هر جا کتابی بود یا دیدم بالشش کرده اند و تکیه داده اند بهش ،
یا دکور ویترینی کرده اند برا تماشا !!
من روحم گشنه است
کتاب غذای روح من است
دوستم هر گز به روحش غذا نمیدهد
میگوید خشکسالی کتاب است با این همه کتاب !
کتاب غذای روح بشر است
هر چه داشتم خرج تن کردم
جانم از جام کتاب یک جرعه هم ننوشیده است هنوز ..!!



زیبا و دلنشین نگاشته اید در باره غذای روح
کتاب و کتاب ، این یار مهربان
باید خواند تا دانست
خیلی ها نا خوانده می دانند !!!


درود بر شما مداد کوچک زیبا ! چقدر نغر مینگارید

..........
سلام
آینه ها بیدارند
مغزدار و نغزدار را باید خیلی طی کرد
کتاب این یارِ گوشه نشین ِ طاقچه ها نباید این قدرْ ساکت باشَد .

ممنون از حضور/

nasim پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 00:01 http://nghoncheh.bolgfa.com

.
از مرگ با یک تیر ,
می توان خلاص شد ..
اما امید ،
زندانیٍ ابد ی است ..
که هر صبح ,
در سینه ام بیدار می شود ..
و می پرسد ؛
تا " ابد " چند روز مانده رفیق ؟؟...
______________________________________
سلام.

مطالبتون بسیار زیبا هستن...

متشکر

شاد باشید

سلام

ممنون و خوش آمدید

دلارام چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 20:40

قراری نیست
برای بی قراری من
تو پشت هیــچ پنجره ای نیستی
راستی کجایی؟

...........
به انتظارت /

تا اینجا خواندم چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 12:47 http://baketab.blog.ir/

سلام

با توجه به اینکه بسیاری از کتاب ها را مطالعه کرده اید
چه خوب می شد کتاب هم به طور خاص معرفی می کردید
به نظر بنده در کنار این جملات ادبی زیبا جای معرفی کتاب خالی ست

تشکر

سلام و عرض ِ ادب

قبل تر ها معرفی کتابی در بلاگِ کتابی ام در بلاگ فا داشتم
از سال 1392 تا تقریبا" فروردین امسال

ولی امسال کلا" مشغول ِ زندگی ام هستم و البته کتاب که همیشه می خوانم

با کتاب به روزیم تمام و کمال .

دوستان نیز همیشه به من لطف داشتند و اگر کمی اوضاع ِ زندگی ام آرام تر شود
چرا که نه .......
معرفی هم می کنیم ؛ هر چند هنوز خیلی مانده تا پخته تر و روان تر کار کنیم .

ممنون از این که هوای ِ ما را دارید .

سوگندصفا چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 00:26 http://sogandsafa.blogfa.com

نقطه چین؟؟؟؟آره؟؟؟
خودتونین؟؟؟...............خوشحااااااالم خیلی.....
همه دوستای قبلم رو گم کردم......
از کجا پیدام کردید برام جالبه؟؟

سلام

آره خودشه و خودمم سه نقطه چین ِ بی تکرار : خدا،کتاب،کلمه

که الان شده مداد کوچک .....

مگر می شود دوستان را گم کرد ....

اینجا http://29azar93.blogfa.com/ پیدا کردمت جانَم .

ممنون از حضورت

و

خوش آمدی

لینکید با افتخار /

دلارام سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 23:34

اگر از بی کسی ها ، ... کم نداریم
تو را داریم و ... دیگر غم نداریم
مراد از هستی ما ، ... عاشقی بود
جز این ، ... اندیشه در عالم نداریم
اگر دنیا هم ، ... اقیانوس گردد
به مژگان ، قطره ای شبنم نداریم
مسیر عاشقی سخت است و دشوار
"نمی خواهم" و "می ترسم" ... نداریم !
دل ما ، زخم سر وا کرده دارد
بر این خونابه ها ، ... مرهم نداریم
خدا می بخشد استغفار ما را
که ما پاکیم و یک "درهم" نداریم

زنان زیبا فکر می‌کنند
اشعار عاشقانه‌ام برای آن‌هاست
اما چه عذابی‌ست، می‌بینم شعر می‌گویم
تا بیکار نباشم ..


{ اورهان ولی }

صحاف سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 20:37

رقص با واژه های کتاب آنهم در ملا عام یا به تنهایی ، عالمی دارد



قبلا یه جمله ای برای این پستت نوشته بودم نیست متاسفانه :(

سلام بانو

واقعا" که عالمی دارد

من کلا" تائید کرده ام کامنت ها را ..
کو !!
نیست !!

از دوباره اگر می شَوَد بفرستید

سید حسین سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 19:12 http://hossain.blog.ir/

سلام
گاهی وقت ها حوصله نداریم بخوانیم ، دوست داریم بشنویم .
ولی برای شنیدن هم وقت نمیگذاریم ...

جملات خیلی زیبا بودند و دلنشین . امیدوارم بتوانیم دانه ی کتاب بکاریم و آن را برداشت کنیم .
موفق و موید باشید

سلام
و
خوش آمدید

برای کتاب " وقتی " گران بها بگزاریم

نکُند وقت ِ گران بهایمان را هدر دهیم

" امیدوارم بتوانیم دانه ی کتاب بکاریم و آن را برداشت کنیم ... خوب جمله ای بودْ.

ترسا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 12:15

سلام مداد کوچک. خوبی؟ امروز نتایج کنکور به دستم رسید، یه کم آشفته بودمم، خواستم دیداری با دوستان تازه کنم،بلکه این به هم ریختگی کمتر بشه.
شادباشی و کتاب بان!

سلام و ارادت

خوبیم زیر سایه ی دوستان

نتایج کنکور چه طور بود !!!!

راضی هستی !!!

راستی شیرینی ِ قبولی یادت نرود

کتابخانه ن والقلم سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 11:52

به به اینجا چقدر شلوغه
به جای نالیدن ،بالیدن
جمله بسیار زیبایی ومثل همیشه عالی بود.زنده باشی میناجان وقلمت پایدار

سلام نون وَ القَلَم

این شاخه گُلی که برایم آورده ای

اندازه ی یک دنیا ارزش داشت

آمدنت که جای ِ خود دارَد .....

ممنونم

دریا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 10:05 http://aseman2071.blogfa.com

خسته ام ؛ اما بخواهی تکیه گاهت می شوم
بین تنهایی آدم ها پناهت می شوم
یک شب از دنیا به عشقت دست ِ خود را می کشم
در هوای خانه ای تاریک ، ماهت می شوم
تا نگاهم می کنی ... از شوق ، می ریزد دلم
خیره در آئینه ی چشم سیاهت می شوم
با تو دنیا تیره و تاریک هم باشد خوش است
تو فقط عاشق بمان ؛ فانوس ِ راهت می شوم
گاه ابرم ، گاه باران ، گاه شیرین ، گاه تلخ
همدم حال و هوای گاه گاهت می شوم
بی تو مردن ، آخرین درد ِ من از این لحظه هاست
در کنار تو شبی از مرگ ، راحت می شوم...

گفته بودی برایت چیزی بنویسم چیزی نمی نویسم !

چشم هایم را که بخوانی

برای سال ها از تو نوشتن کافی است …

آشنا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 01:27

رویای تو کودکی بود
دری را کوبید
و فرار کرد


شهاب مقربین

از هر به راهی که بوده
نرفته‌اید که بدانید
با دل شکسته
از شب گریه گذشتن یعنی چه !


{ سیدعلی صالحی }

سارا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 00:37

از کودکی هایم فکر می کردم درخت های سر به آسمان کشیده به بهشت نمی روند......
آخر مادرم همیشه می گفت خدا انسان های سر به هوارا دوست ندارد
و کسی نبود به من بگوید درخت آدم نیست و آدم درخت نیست
....... آدم درخت نیست....
.

قطعا" مادر حرف ِ حق زده
آدم نمی توانَد درخت باشد
امّا رود را چرا ...
می تواند رود باشد
رودی خروشان و رودی که می بارد بر سنگین واژه ها .

بهار پاییزی سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 00:21 http://www.paeazi.blogfa.com

با من بر نو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز میسوزد در آه
بعدها تاریخ میگوید که چشمانت چه کرد
با من تنها تر از ستار خان بی سپاه

عرض سلام و ارادت
قدم هایتان بوی آرامش میداد..
وقتی قدم در دنیای پاییزی من گذاشتین
با عرض معذرت‏!‏
رد و حرفی نبود بجز گریه نوشت های دلی که بهانه گیر شده بود
برای یاری که دیگر نیست...
جایی نبود برای ریختن شان لاجرم اسیر واژه ها شدند
ببخش بانو که رنجاندمتان برای دقایقی‏!‏‏!‏

بهار ِ پائیزی
چه تناقُضـــ ِ ِ شیرینی
پائیزانه ی عاشق ِ ِ بَهــــار ....
سلام و سپاس ِ حضور

اتخابی تان حرف نداشت

" عشق خیلی کارها می کند ؛ فولادت می کند ؛ سرد و سخت ؛ و بردبار و این خودش مصیبت ِ بزرگیست " و " شهد آور هست "
عشق را تجربه کردن کار ِ هر کسی نیست / عشقمان را بیاییم پیوند بزنیم به خدا
که بالاترین و والاترین درجه ی عشق است

که نفرتی هم پشتش نیست
و سراسر آرامش است ....

می خوانَمَت /

سارا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 00:15

این جا حجم هوا کم است
نفس هایم را نشمارید دیگر......

سارا ......

ممنون که برای من و مداد کوچکم وقت می گزارید

چه حیف که نمی شناسمتان خیلی /

مجید شفیعی دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 13:01

سلام

عیدت مبارک

انتخابت از اخوان عالی بووووووووووووووووووود

:)
@}-----

سلام

و

ممنون از تبریک ِ عیـــد

که هر روز عید است اگر شاد باشیم و شاد زیم /

اخوان ..... در موردش واقعا" گُل گفتید

تا اینجا خواندم یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 22:40

سلام
آژیر "تا اینجا خواندم" را به صدا درآورد.

http://baketab.blog.ir/post/63

یاعلی

سلام
و
سپاس از دعوت .....

" پدرم باغ های فراوانی دارد
من باغ های فراوانی"

محسن زین العابدینی یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 15:15 http://zabedini.blogfa.com

خوشحالم که کتاب - این یگانه گوهر ماندگار عصر دانایی - می تواند چنین محکم پیوند بزند.

هو الله .......

سلام

و

خوش امدید استاد .

خوش حالمان کردید " دل گفته هایتان " سرشار.

سارا یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 07:57

سلام مینا جان. خوبی گلم. عیدت مبارک
می شه هایکو نوشت بیشتر بذاری آخه هایکو هات فوق العادن.
عکس هایی رو هم که میذاری خیلی خوبن

سلام

دوست ِ تازه ی من
ما خوبیم به لطف ِ شما دوستان /

" دریا کنار " بودیم امروز با خانواده و کلّی خاطراتِ قشنگ

هایکو نوشت ها خط خطی های ِ من ...... شما لطف دارید /


می نویسیم باز همْ.

دانشجوی کلاس اول دبستان یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 07:42 http://martt.blog.ir/

سلام

ان شالله همیشه در حال رقصین با کتاب [بالیدن و رشد] باشید

"باشد تا رستگار شویم

سلام
و
انشالله

همیشگی باشَد این رقص ِ کتاب .

محسن یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 07:01

سلام[گل]

افق تاریـک،

دنیا تـنگ،

نومیدی توان فرساست، می دانم!

ولیکن ره سپردن در سیاهی، رو به سوی روشنی زیباست!



"فریدون مشیری"

ممنون

صحاف شنبه 27 تیر 1394 ساعت 14:52

کتاب را هم ما خلق میکنیم
پس زنده بادذهن خلاق


نوشته هایت چونان سرو همیشه سبز

....

زنده باد نوشتن /

سارا شنبه 27 تیر 1394 ساعت 04:27

شروع شده است پرواز حوا
سیب سرخی می دهد بر دستم
و ناگاه صدایی می آید
حوا: آدمت دیر کرده است....

در آبی خجول آسمان ،
پرنده ای صفیر زد : " کجاست، پس کجاست صبح؟ "
جواب دادمش : " به روی بالهای تو .. "
پرید و ، صبح در نگاه من نشست ..
بامدادی
دلم سیاه نبود ،
ولی درخت که سرسبزی اش درخشان بود
ز پشت پنجره- با سرزنش - به من نگریست ،
من از برهنگی آن نگاه لرزیدم :
سپیده،پاکترین گریه را به من بخشید ..

{ نادر نادرپور }

آشنا شنبه 27 تیر 1394 ساعت 01:40

دیشب دوباره خواب دیدم
همان خواب تکراری
باران میامد
تو آمدی
چتر نداشتی‌
لباس گرم نداشتی‌
حرفی‌ برای گفتن نداشتی‌
قصد ماندن نداشتی‌
پای رفتن داشتی
رفتی‌
باران هنوز میامد ..



نیکی‌ فیروزکوهی

و َ جاودانگی رازش را با تو در میان نهاد .............

سلام حضور دوستان و همکاران عزیز.طاعاتتون مقبول درگاه حق . با آرزوی تنی سالم ، دلی شاد ،لبی خندان ، پیشاپیش عید سعید فطر مبارک

سلام

متشکرم ...

بر شما نیز مبارک اینْ بزُرگْ عیْدْ.

نسرین جمعه 26 تیر 1394 ساعت 21:00 http://zemzemehayetanhaye.blog.ir/

قطعا هست مگه میشه دنیا یه روزی از این آدم های ناب خالی بشه مینایی آدم هایی که عشق میکنی از بودن در کنارشون عشق میکنی از تک تک حرفهاشون غم گین نباش روزگار بالا و پایین زیاد داره ولی همیشه آخرش خوبه اگه خوب نبود بدون که هنوز آخرش نشده:)

همیشه احساس خوش بختی می کنم

به خاطر وجود خدا و نازنین دوستان و کتاب هایی که هر روز؛ هر روز

سارا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 20:10

سارا عطایی هستم. قبلا با اسم باران یا صداقت براتون می نوشتم

سلام

سارا!
باران!
صداقت !

ای خُدا .... چرا چیزی یادم نمی یاد

نقطه چین می آمدید !!!!

من واقعا" عذر می خوام ؛ ممنون که میهمان ِ نوشته هایم بودید

خوش حالم از اشنایی تون
از این به بعد بیشتر می شناسمتان .

آشنا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 18:53 http://sazedel20.blogfa.com/

و در آغاز کلمه‌ای نبود
تا نسبتم را با تو مشخص کند
با این‌حال راه افتادم شانه‌ به‌ شانۀ مردی
که کسرۀ نسبت به هیچ‌جایی نداشت
و همیشه از جیب‌هایش بوی بلیت‌ یکسره می‌آمد ..

آن روز هم که دست‌هایم را
رو به مقصد نامعلومی تکان دادم
کلمه‌ای نبود
تا بدانم نام وضعیّت روحی‌ام چیست
با این‌حال می‌دانستم خداحافظی کلمه‌ای‌ست
که نسبت مرموزی با دست دارد ..

به خانه برگشتم
دست‌هایم را شستم
حالم امّا بهتر نشد ..


لیلا کردبچه

انتخاب ِ زیبایی بود .

اهورا... جمعه 26 تیر 1394 ساعت 18:19 http://httpahoora.blog.ir

....آروم،،،آروم،،،عید سعید فطر داره دانلود میشه
████████████▒ 99/5%
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ؛
ﯾﮏ ﺫﻫﻦ ﺁﺭﺍﻡ...
ﯾﮏ ﺗﻦ ﺳﺎﻟﻢ...
ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ....
ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻗﺸﻨﮓ...
ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ...ﯾﮏ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ...
ﻧﺼﯿﺐ عزیزاﻧﻢ
ﮐﻦ،،،ﺁﻣﯿﻦ

سلام

و

آمیــــــن

چه دعای ِ زُلالی
این ذهن
این تن
این خیال
این روز
این خبر

را خدایا از ما مَگیر ............

سپاس.

بتول جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:07

مینا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام بر مینا

خدای من خوشحالم از دیدن مجددتون

ممنونم که پیدام کردی واومدی
خوشحالم به معنای واقعیه کلمه مثل

خوشحالی دیدن یک دوست خوب مهربون ودوست داشتنی بعد از مدتها دوری
تو خیابون ببینیش
دستتو بذاری جلوی دهنت تا صدای فریاد واخ جون گفتنت نیاد وبعد فقط لبخند بزنی لبخند بزنیو اروم دستاشو بگیری وخیره به چشاش نیگاه کنی ویگی
منو یادت میاد ؟
من فلانیم
تو کلاستون بودم
پشت سر فلانی مینشستم
یادته تو اینجوری میکردی باهام مهربون بودی
والبته این مهربونی خصلتت بود با همه صمصمی بودیو مهربون
وهمیشه کلی دوست دورو برت بود
هوووی یادته با هم ...
واونم لبخندی بزنه وبگی اره یادمه سلام خوبی
چیکار میکنی ؟
اینجا کجا میری
وتو از صمیم دل خوشحال از این احوال پرسیش باشی

ومن حالا خوشحالم
خوشحالم که دوباره دیدمت ومیتونم اینجا بیام
مینا جان خوش اومدی خانمی

سلام
سبز تر از یاد ِ خدا

زمرمه پاک ِ حیات

می شَوَد مگر خوبان را از یادْ برد ؛

یک بغل گل ِ مینا تقدیمت که آمدی

برایت :

ما با هم بودیم، این راز را مادرم می‌دانست ،
ما با هم بودیم ، مثل صنوبر و سایه
اما آفتاب رفت و من ترا گم کردم
ما با هم بودیم ، مثل ستاره و مثل همین شب شریف ،
اما آفتاب آمد و تو مرا گم کردی
ما با هم بودیم، مثل روشنایی پسین با خانه ،
اما شب آمد و من ترا گم کردم ..
ما با هم بودیم،‌ مثل آینه با انعکاس مجازی لبخند ،
اما شب ، شب آمد و تو مرا گم کردی ..
کیتارو، کیتارو، نه روشنایی روز و نه تاریکیِ شب
سفر، همیشه حکایت بازآمدن تو بود، نبود ؟


{ سیدعلی صالحی }

نقطه چین نیست ولی این جا را نیز قدْر ِ نقطه چین دوسْت دارَم
و دوستان مایه ی خوش حالی ِ من اند.

آشنا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 14:47 http://sazedel20.blogfa.com/

برای دیدن پنهان

و رسیدن به آسمان آبی عشق
روزها ، ماهها و سال ها دویدم
زمستان را به دست بهار سپردم
و تابستان را در دست رنگین کمان خزان رها کردم
اما لحظه ی دیدار کجاست؟
از نسیم پاییز شنیده ام
آنگاه که هرگز پاییز فرا نرسد
و خورشید هرگز غروب نکند
تو را خواهم دید
از آسمان شنیده ام
که اگر روزی هرگز تاریک نشود
و ماه و مهر دست در دست هم
در دلش جای گرفته باشند
تو را خواهم دید
و از باران شنیده ام
آنگاه که هرگز لبی تشنه نماند
تو می آیی
و تو خواهی آمد
آنگاه که تنها به عشق دیدارت نفسهایم فرو رود
و قلبم با یادت بتپد
تو را خواهم دید ...

از هر به راهی که بوده
نرفته‌اید که بدانید
با دل شکسته
از شب گریه گذشتن یعنی چه !


{ سیدعلی صالحی }

آشنا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 14:45 http://sazedel20.blogfa.com/

سلام دوست قدیمی،
چقدر از دیدارتون خوشحالم ...

تو آمدی و عمیق ترین نگاه را ،
از میان چشمان دریایی ات بر ساحل قلبم نشاندی ،
و زیباترین خاطرات را زنده کردی .

سلام

خوش آمدید

به این جا /

من نیز با دیدن دوستان خرسند می شوم

" راستی خطاطی تان مثل همیشه عالی ست "

محسن جمعه 26 تیر 1394 ساعت 06:38 http://noor8286.blogfa.com

سلام[گل]

می روی که خوشبخت شوی

و من

حال کودکی را دارم

که نخ بادبادکش پاره شده

مانده ...

برای اوج گرفتنش ذوق کند

یا برای از دست دادنش گریه!


محسن حسین خانی
عیدتان مبارک[گل]

بی‌کرانه در کلمات شگفت زاده شدم
شگفتا که در این دقیقه سرشار از کشف این باد برهنه‌ام ..
رودها برمی‌آیند ؛ کوه‌ها برمی‌آیند ؛ بادها برمی‌آیند ..
و آدمی هنوز از خیل خواب‌آلودگانِ زمین است.
شگفتا که من پیش از تولد خویش
با مرگ به معنا رسیده‌ام ..

بی‌کرانه
به رویایی پوشیده از حریر نور و نماز
لبالبِ هوشم در این دقیقه‌ دور !


{ سید علی صالحی }

مبارک ِ شما نیز و خانواده ی مُحترمتان .

سارا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 06:35

هرچی که واست می نویسم نوشته های خودمم.
قبلا هم نوشته هامو واست فرستادم.

.............................

سارا نامی نمی شّناسَم چِرا

شاید الزایمر گرفته باشَم .

امکانش اگر بود

نشانی تان را .

سارا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 06:27

سلام. خوبی؟؟؟
خیلی به کتاب خواندن علاقه دارم ولی حیف وه پشت کنکوریم.
دعاکن یه این ماه عزیز دولتی یه چیزی در بیام. بعد کنکور میشنم پای رملن های البرکامو
از ادم اول شردع می کنم

بسم اللّه و باللّه

سلام دوست ِ خوب

سپاس از قدم رنجـــه ات


آدرستان

ایمیلتان را اگر .......

ممنون می شوم.

راستی دعا می کنم برای قبولی تان در رشته ی مورد علاقه تان

" پیروز باشید "

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.